خانم ها ، آقایان ، سلام !
اول نوشت :
تو این مدت اخیر چند تا مورد جالب بهم برخورد کرده و دوستی آنهم از نوع جنس مخالفش برایم فراهم شده.اما ما که با خاطرات بعضی ها ! زندگی می کنیم صلاح نمی بینیم فعلا با کسی باشیم . باشد که روزی تفقدی کنند ، درویش بینوا را !
وسط نوشت !
شاید باشند کسانی که با خود بگویند این سامی چرا انقدر کم می نویسه ؟ راستش خودم هم گاهی اوقات فکر می کنم به اندازه ی 100 صفحه حرف واسه گفتن دارم ولی نمی دونم چرا نمی تونم بنویسم ! البته قبل از اینکه این مطلب رو شروع کنم به نوشتن ، یه مطلب نوشتم با این عنوان که " سامی اعتراف می کند " ! البته شاید در آینده چنین مطلبی رو در وبلاگ ببینید.اما فعلا مقام امن و می ، بی غش و" رفیق، شفیق " ! است.اوضاع به احوال ماست و چرخ گردون چنان به وفق ما می چرخد و باد وزان چنان موافق است که کشتی ما را به سر منزل مقصود خواهد رسانید اگر خدا بخواهد ! البته شاید کشتی سامی هم روزی عینهو تایتانیک به کوه یخی بخورد و با تمام قدرتش در شبی تاریک در اعماق آبهای سیاه زندگی فرو رود .و چیزی جز خاطرات ذاتا تلخ و گاها شیرین سامی ، باقی نماند.
پی نوشت :
لازم نیست حتما از هر نوشته ای برداشت خاصی بکنید.نوشتم که نوشته باشم.همین.