۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

دموکراسی به طور ساده یعنی "هی" کردن مردم توسط مردم به خاطر مردم

مدت هاست که ننوشتم.
با توجه به اینکه نمی تونم مطلبم رو به بالاترین بفرستم واقعا نمی دونم برای کی دارم می نویسم؟!
از وقتی که بالاترین رو شناختم می دونم که هر چقدر مخالف دولت باشی و به مسوولین فحش بیشتری بدی حتما مطالبت داغ میشه و همه از نوشته ات تعریف می کنن.البته این رو مسئله ی بدی نمی دونم.به هر حال هر جنبشی و هر گروهی و حتی هر فردی به دنبال داشتن تریبونی برای رساندن صدا و نظر و عقاید خودش به دیگران هست.مثل منی که الان تو این وبلاگ دارم نظر یک دانشجوی بیست ساله ی رشته ی روانشناسی و طرفدار مخالفان دولت رو به گوش بقیه می رسونم.

حرف اول:
به نظرم رمز موفقیت هر سیاستمداری ( قطعا احمدی نژاد هیچ کدوم از فاکتور های سیاست مدار بودن رو نداره ، هیچ کدوم) در پشت پرده بودنشه.یعنی هر چقدر کمتر حرف بزنی حرفش اثر گذاری بیشتری داره.شما می بینید احمدی نژاد صب تا شب تو تلویزیونه ولی کسی حرفش رو گوش نمیده.چون حرفاش تکراری شده.خب وقتی شما بخواید صب تا شب حرف بزنید خیلی از حرفاتون تکراری میشه.ضمن اینکه میزان تفکر شما هم پایین می یاد.چون آدم در حین حرف زدن قدرت تفکرش خیلی پایین می یاد و در واقع فرصتی برای فکر کردن پیدا نمی کنه.در نتیجه هر چی به دهنش اومد میگه.و اونوقته که دیگه سیاستمدار نیست.یک مرد حرافه .

حرف دوم:

اصولا ما ( یعنی جنبش سبزی ها ) وقتی قاط می زنیم اصلا متوجه نیستیم داریم چی کار می کنیم( نتیجه ی طبیعیه قاط زدن همینه دیگه ) و به این فکر نمی کینم که با فحش دادن به کارمند صدا و سیما و غیره و ذلک ، در واقع پرستیژ خودمون ( یعنی جنبش سبزی بودنمونو) می یاریم پایین.ببینید امروزه روز همه می دونن دوره ی چماق کشی و عربده کشی گذشته.دوره ی فحش ناموسی دادن و... اینا هم هیچ وقت رو مد نبوده که الان بخواد بیاد و جواب بده.در نتیجه اینکه اگر می خوایم موفق بشیم دست از فحش دادن و ... برداریم و به جاش با متانت و حرف های سنجیده دهن مخالفان خودمون رو ببندیم.اینطوری کسی فکر نمی کنه جنبش قدرتمند ما تو خالیه.برای تخلیه عصبانیت خودمون بعد از شنیدن گند کاری های دولت و حرف های احمدی نژاد بهتره به خودمون بگیم بی خال بابا.این آدم ( منظور مرد حراف ) ارزش حرص خوردن نداره.حرص بخورم که چی؟که خوشحالش کنم؟ازهمون قدیما بود که "اسکار وایلد " گفت: همیشه دشمنانت را ببخش.هیچ چیز به این اندازه اذیتشان نمی کند.

حرف سوم:
همیشه برای رسیدن به هدف باید طرح یا پلن داشت.خب اینکه ما بریزیم تو خیابون و امییدوار باشیم حکومت ساقط میشه و میر حسین میشه رییس حکومت یک ایده اس.اما هر ایده ای حتما با موفقیت روبرو نمیشه.اوج تو خیابون ریختن ما همون 23 خرداد بود که نتیجش هم اون چیزی نشد که ما می خواستیم.بلکه یه عده از جمله نیروهای خود حکومت اومدن به اسم ما خیلی جاها رو به آتیش کشیدن و جنبش ما رو بد نام کردن.پس دوستان جنبشی به خیابون ها بریزید.اما مطمئن باشید نتیجه نمی گیریم.پس دلمون رو خوش نکنیم.به عوضش باید طرح داشته باشیم . مثلا یک طرح برای برای انتخابات آینده که من براتون مثال می زنم.
.الان تقریبا جانشین احمدی نژاد مشخصه.بر خلاف تصورات بعضی دوستان کاندیدای اصلی خود آقای قالیباف، شهردار تهرانه.تقریبا بر همه مسلم شده قالیباف طرفدار احمدی نژاد نیست ( نه به خاطر اون فایل صوتیش که علیه احمدی نژاد منتشر شد، که من به اونم شک دارم و بعید نیست کار خود قالیباف یا طرفداران دولت باشه ) اما چه کسی گفته او از ما طرفدار می کند؟
در انتخابات سال 84 هم همین طور بود.احمدی نژاد را در آب نمک خوابونده بودن.در سالهای 83 و 84 که بود یکی از سیاست های صدا وسیما این شده بود که اسم احمدی نژاد رو نه با عنوان شهردار بلکه با این اسم " دکتر محمود احمدی نژاد ، شهردار تهران " عنوان می کردند.این کار رو برای ایجاد شناخت می کردن. این مسئله رو یکی از کارمندان صدا و سیما خودش به من گفت.پس ببینید تا چه حد به ریزه کاری ها توجه میشه.
حرف اصلیم اینه:
امام خمینی سالها پیش گفته بود: آمریکایی ها برای 50 سال بعد هم برنامه دارند.
جمهور اسلامی می گوید: ما برای بیست سال آینده هم برنامه داریم.
و جنبش سبزی ها می گویند: ما هم دو رهبر ( موسوی، کروبی ) داریم که نمی دانیم کدامشان را رهبر اصلی بدانیم؟!
با این اوصاف فکر می کنید ما ( جنبش سبزی ها ) به جایی برسیم؟باید طرحی ریخت و فکری کرد.

حرف آخر:
اسکار وایلد از همون قدیما یک جمله ی بسیار دلنشین دیگری هم داشت که می گفت :
دموکراسی به طور ساده یعنی "هی" کردن مردم توسط مردم به خاطر مردم.

تحلیلش و ربطش به اوضاع ایران پای خود شما...
فعلا.

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

5.5 میلیارد تومان، هزینه ی ساخت و راه اندازی دکور جدید اخبار شبکه ی یک


طبق آخرین شنیده ها از یک منبع موثق در صدا و سیما برای طراحی دکور و ساخت و راه اندازی تجهیزات جدید در خبر شبکه ی یک بالغ بر 5.5 میلیارد تومان هزینه شده است.همچنین یک تیم ویژه برای آموزش مجریان استخدام شده تا حرکات خاصی رو در حال اجرا ( نیمرخ نشستن،استفاده از دست و...) استفاده کنن.در این بین بعضی از مجریان هم به دلیل عدم توانایی در اجرای حرکات ، از گویندگی در این بخش ها کنار گذاشته شده اند.
ضرب المثل مرتبط:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ حالا که ما خبر نیگا نمی کنیم حالا چرا؟!

پی نوشت:
این همه زور زدن که بگن ما هم بلیدم مثل بی بی سی فارسی باشیم . اونم عمـــــــــــــــــــــــــــرا !

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

جرج اورول 1984

بخش هایی از کتاب شاهکار "جرج اورول 1984 " به نوسندگیه جرج اورول (George orwell)و ارتباط شگفت انگیز آن با اعتراف گرفتن از چهره های سیاسی ایران.
در نظرخواهی انجام شده از خوانندگان مجلۀ تایم که حدود سه سال پیش انجام شد این کتاب به عنوان برترین رمان در طول تاریخ انتخاب شد
 .
...کوشش انگیزیسیون آن بود که کفر را از میان بردارد ولی آنرا دایمی ساخت.زیرا به جای هر یک کافر یا مخالف مذهبی که به تیر می بست و یا میسوزاند هزار ها کافر جدید ایجاد میشد.علت چه بود؟علت آن بود که تفتیش عقاید دشمنان خود را در ملا عام و در حالیکه هنوز کافر بودند می کشت و در واقع آنها را به این علت میکشت که کافر بودند.مردم به این علت که دست از عقاید خود بر نمی داشتند به پای مرگ می رفتند و طبعا افتخار نصیب کشته شدگان و شرم و سر افکندگی نصیب دستگاه تفتیش عقاید میشد که آنها رو به تیر بسته و یا کشته بود...


...اما در هر حال می دانستند که نباید شهید بسازندو به این جهت قبل از آنکه متهمین را به محاکمه بکشانند ، به کمک رویه های دقیق سعی می کردند که غرور و خود خواهیه آنها را خرد کنند.با شکنجه و تنهایی آنها را آنقدر فرسوده می کردند که به صورت موجودات قابل تنفر و ضعیف و بیچاره یی در می آمدند و انچه را به آنها گفته میشد اعتراف می کردند، به خود ناسزا می گفتند و تفکرات گذشته ی خود را متهم می کردند و پشت یکدیگر مخفی می شدند و طلب رحم می کردند...

...اعترافات آن محکومین به طور روشن و آشکاری نا صحیح و غلط بود و با فشار گرفته شده بود.اما ما دچار چنین اشتباهی نمی شویم.تمام اعترافاتی که ما در اینجا میگیریم حقیقی است.یعنی ما کاری می کنیم که شخص گوینده آنها را حقیقت محض بداند و تفکرات قبلیه خود را اشتباه تلقی کند...

 ... ما به اطاعت یا تسلیم ناشی از بیچارگی راضی نمی شویم.و وقتی به ما تسلیم می شوی این تسلیم باید از روی رضایت خود تو باشد.ما مخالفین را از بین نمی بریم.ما آنها را تغییر شکل می دهیم ، از عقاید قبلی منحرف می سازیم ، فکر و ذهنشان را تسخیر می کنیم و شکل جدیدی به آن می دهیم . تمام افکار قبلیه شخص را به سمت خود می کشیم نه به صورت ظاهری بلکه به صورت باطنی.روحا و فکرا مخالف را یکی از خودمان می کنیم...

...ما می دانیم که هیچ کس قدرت را به خاطر اینکه آنرا از میان بردارد در دست نمیگیرد.قدرت وسیله نیست بلکه هدف است.انسان یک دیکتاتوری ایجاد نمی کند که انقلاب را حفظ کند.بلکه انقلاب بر پا می کند که دیکتاتوری را بوجود بیاور...

...وی بر خلاف وینستن مفهوم و هدف واقعیه تقوای جنسی را درک کرده بود.هدف این تقوا این نبود که غریزه ی جنسی را که غیر قابل کنترل است خرد کند.بلکه موضوع مهم آن بود که محرومیت جنسی  ایجاد عصبانیت و دیوانگی و هیستری میکرد و این هیستری و دیوانگی مورد احتیاج حزب بود و حرب می توانست آنرا به آسانی تبدیل به تب جنگ و رهبر پرستی کند...

اگر قوانین کوچک را رعایت کنیم ، می تواینم قوانین بزرگ را زیر پا بگذاریم



لینکهای مفید درهمین زمینه:





۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

وقتی کهریزک الواجب می شویم !

با توجه به اینکه بالاخره مسوولان ایرانی سوار خر شیطان* شدند و راضی شده اند تا سوخت هسته ای ایران را با همون خر مورد نظر به خارج از ایران برده و در آنجا غنی سازی را انجام بدهند سوالات مختلفی در زمینه های مختلف مطرح شده که مایلیم آن سوالات را منتشر کنیم.باشد که در این وضعیت خر تو خر مملکت گرهی از مشکلات خرکی ایران حل شود !

سوال اول:
ما چرا نتوانستیم سوخت هسته ای را در همین ایران عزیز و بزرگ و پهناور و پر از برادران لباس شخصی غنی سازی کنیم؟
1 ) غنی سازی کردیم ، سندش هم در وزارت خارجه موجوده.
2 ) غنی سازی کردیم ، طرفداران موسوی سوخت رو از بین بردند.
3 ) غنی سازی کردیم ، چون کیفیتش خیلی مرغوب شد خواستیم ببینیم خارجی ها هم بلدن مثل ما غنی سازی بکنن یا نه؟
4 ) حالا مگه ایران و آمریکا و روسیه داره ؟ اصلا چه گیری دادید چرا، کجا، کی ،غنی سازی شده؟مثل اینکه کهریزک الواجب شدینا .

سوال دوم:
چرا برنج های ایرانی سرب ندارن ولی برنج های وارداتی سرب دارن و به شدت برای سلامتی ما مضرن؟
1 ) واسه اینکه برنج اونها رو دسشون نمونده که، برنج ماس که خریدار نداره.
2 ) واسه اینکه برنج های ما عین الف نون کوتوله موندن.ولی برنج های خارجی عین بشار اسد قد کشیدن.
3 ) واسه اینکه ملت ما کلا از کوتوله ها متنفرن و این اصلا ربطی به مسایل سیاسی نداره.بیخودی ربطش ندید.
4 ) اصلا من نمی دونم چرا شما هی میگید ایران و خارج ؟ما و خارج نداریم که.همه جای دنیا ( کل یوم ) سرای من است.

سوال سوم:
چرا فاطمه رجبی که طرفدار سرسخت احمدی نژاد هست و او را معجزه ی هزاره ی سوم خوانده، این روزها ساکت است؟
1 ) احمدی نژاد رفته نیویورک چن تا دافی از جمله جنیفر رو دیده دیگه از فاطی خوشش نمی یاد، درنتیجه بچه ام افسلده شده.
2 ) احمدی نژاد که رفت نیویورک فاطی رو با خودش نبرد درنتیجه بچه ام افسلده شده. 3 ) فاطی 4 سال خودش رو جر داد که بگه احمدی نژاد مخالف آمریکاس.احمدی نژادم یه سیفون کشید رو فاطی و رفت با آمریکا مذاکره کرد.انصافا شما بودی افسلده نمی شدی؟
4 ) فک کردین!این آرامش قبل از طوفانه ، داره تجدید قوا می کنه.بکشید کنار که فاطی اره داره می یاد.

سوال چهارم:
به نظر شما چند درصد مردم ایران موافق رابطه ی ایران با امریکا هستند؟
1 ) کیهان گفته حدودا 63 درصد.این یعنی چیزی حدود 103 درصد.
2 ) یه عده موافق هستن مثل کل ملت ایران .سه نفرم مخالفن که عبارتند از :خامنه ای ، فاطی اره و مرد محبوب خودم ، افتخار مملکت ایران زمین ، برادر جنتی.
3 ) حتی اگه فک کنیم همه ی ملت ایران مخالف رابطه هستن  باز هم فرقی نمی کنه.چون ا.ن کار خودشو می کنه.
4 ) بابا تو رو خدا ولمون کن بذار زندیگیمونو بکنیم.رابطه با آمریکا رو می خوایم چه کار؟*

سوال پنجم:
با توجه به اینکه پیکان در ایران خودرو به شکل جدید بازسازی خواهد چه نتیجه ای می گیرید؟
1 ) ایران خوردو 123 میلیارد تومن بدهی بالا آورده در نتیجه دست به چرخ پیکان شده.
2 ) پیکان حس نوستالژیکی داره که ما رو به اوایل انقلاب می بره.در نتیجه پیکان کمک می کنه به فضای اوایل انقلاب برگردیم.
3 ) طبق فتوای جدید آدم نباید سوار کمری و سوناتا بشه. چون اینا ماله خارجی های کافر و بی خدا و ملحده.
4 ) اصولا وقتی به نفعمونه خارجی ها خوبن و وقتی به نفعمون نیست ، مرگ بر هر چی آمریکایی و اسراییلیه.
!شعار نامربوطی هم هست که میگه: هر چی جواد مواته ... با احمدی نژاده

سوال ششم:
با توجه به اینکه پروفسور مولانا ( مشاور احمدی نژاد ) گفته است سخنان احمدی نژاد آدم را یاد امام خمینی می اندازد چه نتیجه ای میگیریم.
1 ) به دلیل لرزش شدید استخوان ها، قبر امام دچار زمین لرزه ی 8 ریشتری شده است.
2 ) ببینید امام خمینی چی بوده که احمدی نژاد آدم رو یاد اون بندازه !
3 ) مولانا رو هم جو گرفته یه چیزی گفته. هر حرفی که حرف حساب نیست، هست؟
4 ) همه چیمون به همه چیمون می یاد !

سوال هفتم:
با توجه به اینکه دست بزن نظام ایران " ایرنا "ست.دست بزن "جنبش سبز" چیست؟
1 ) کل ملت ایران
2 ) سایت بالاترین
3 ) ابراهیم نبوی و مسعود بهنود و...
4 ) ملا حسنی در کانادا و علیرضا رضایی
5 ) دست بزن واسه احمدی نژاده.ما چیزی به نام دست بزن نداریم ، دست رحمت...شاید !

  • منظور آمریکا
  • سخن امام خمینی بعد از قطع رابطه ی آمریکا با ایران در اوایل انقلاب 



۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

تحلیل سریال لاست ( گمشده )

سریال لاست رو در ماه رمضان دیدم.تحلیل سریال چیزیست که باید توسط خبرگان تحلیلگری انجام بشه . اما من به نوبه ی خودم سعی می کنم به نوعی نظر و دیدگاه خودم رو راجع به این سریال بیان کنم.

مقدمه:
ما در سریال لاست نوعی فضای غریبه رو تجربه می کنیم.عده ای که پس از سقوط هواپیما در یک جزیره درگیر ماجراهای مختلفی می شوند.وقتی یک نویسنده بخواهد در یک رمان یک اتفاق را از زوایای مختلف و از دیدگاه افراد مختلف روایت کند سبکی به نام رئالیسم جادویی رو انتخاب کرده است.ما در این فیلم شاهد هستیم که بعضی صحنه ها ی ثابت از دید افراد مختلف روایت می شود.هر چقدر که در سریال جلوتر می رویم با فلش بک های مختلف بخشی از گذشته ی افراد نشان داده می شود که بعد از مدتی شاید خسته کننده به نظر بیاد.ولی شهوت فهمیدن شما رو مجاب می کنه که سریال رو دنبال کنید و بگید که مثلا برای شخصیت اول فیلم " جک " چه اتفاقاتی افتاده که الان اومده و رسیده به اینجا.صحنه ی سقوط هواپیما بسیار خوب و باور پذیر طراحی شده.فضای جزیره هم با توجه به سر سبز بودنش هیچ وقت خسته کننده به نظر نمی یاد.اما اگه بخوایم به صورت عمقی داستان رو تحلیل کنیم چند چیز رو باید در نظر گرفت.اول نام گذاری اشخاص و دوم طرح مباحث فلسفی و اعتقادی و مباحث مربوز به زمان و سفر در آن.


اول : نام گذاری
جک ، شخصیت اول سریال است. همون طور که می دونید جک مخفف کلمه ی جاکوب ( یعقوب ) هست.بعد از اون جان لاک ( یکی از فیلسوفان به نام که معتقد به مکتب تجربه گرایی بوده است)در کنار اینها دیگر شخصت ها از جمله دیوید هیوم ( که باز هم یک فیلسوف به نام و معتقد به مکتب تجربه گراییست ) می گیره.شاید نام شخصیت عرب سریال با نام سعید هم برای ما ایرانی ها جالب باشه.یکی دیگر از شخصیت ها که با نام " تام سایر" مطرح می شود.شخصیت دیگری به نام بن ( مخفف بنجامین یا همون بنیامین ) ما رو مجاب می کنه که احساس کنیم این فیلم برای ترویج نام های عبری و شاید مکتب یهود برنامه داره.این شک وقتی قوی تر میشه که نام نوزادی در سریال " آرون " گذاشته میشه.آرون یا همون هارون که برادر حضرت موسی است و در بخشی از سریال توضیحاتی راجع به هارون داده میشه.البته شاید نکات بسیاری هم باشه که باید تحلیل های بیشتری روش انجام بشه.اما تا همین حد هم به نظر می یاد به مقصودمون نزدیک شدیم.

دوم :مباحث فلسفی
در بخشی از سریال فردی را می بینیم ( سعی می کنم زیاد داستان رو لو ندم ! )که بعدا می تواند آینده راببیند.این شخص با یک خانم در بخشی از سریال آشنا می شود و صحبت های جالبی بین آنها رد و بدل میش.خانوم ( که او هم قادر به دیدن آینده است ) به آقا میگه اون مرد رو که کفش قرمز پوشیده رو میبینی؟اون شخص به زودی میمیره.و بعد از لحظاتی بر اثر سقوط یک داربست شخص می میره.مرد که فقط تعجب کرده به زن میگه:چرا نخواستی جلوی این اتفاق رو بگیری؟زن میگه:اگه امروز جلوی این اتفاق رو میگرفتم فردا با تاکسی تصادف می کرد.اگه جلوی تصادف تاکسی رو می گرفتم پس فردا توی حموم لیز می خورد و گردنش میشکست.این چرخه ی زندگیه و اون شخص باید می مرد و ما هم نمی تونیم کاری بکنیم...



سوم: مباحث اعتقادی
وقتی جک و جان مدام در سریال به کشکمکش می پردازن در واقع به دو اصل متفاوت اشاره می کنند.هر چقدر جک به خود باور ی رسیده و معتقده هیچ چیزی جز اونی که ما می خوایم اتفاق نمی افته جان معتقده نه.سرنوشت ما رو به اینجا کشونده و اینها چیز هایی که از قبل برای ما تعین شده.جک معمولا به خیلی از چیز ها اعتقاد نداره و جان بر عکس تقریبا به خیلی چیز ها معتقده.و این کشمکش بین این دو و بقیه افراد مداوما تکرار میشه.عده ای که پیرو جک هستند و عده ای دیگر که طرفدار عقاید جان هستند.( جهت خراب نشدن داستان زیاد تر نمیشه توضیح داد )

چهارم:مباحث مربوط به زمان
همه ی ما می دونیم که انیشتین با نظریه ی نسبیت خود بعضی مسایل مهم رو در زمینه ی زمان مطرح کرد.از جمله اینکه اگر چیزی به سرعت نور برسه جرمش بی نهایت میشه و زمان هم برای اون چیز ثابت میشه.و ما رو به این باور رسوند که زمان بعد چهارم است.در این سریال مداوما در این باره بحث میشه و افراد برای اینکه خودشون رو درباره ی سفر در زمان قانع کنن مباحث و مسایل مختلفی رو مطرح می کنن.


نکات دیگر:
درباره ی آهنگسازیه سریال باید بگم در مقایسه با آهنگسازیه سریال فرار از زندان ( به نظر من ) این سریال هیچ حرفی برای گفتن نداره.البته این بیشتر سلیقه ایه.بازیه بازگیران هم با توجه به اینکه تقریبا همشون به جز سعید جراح ( نوین اندروز: Naveen Andrews ‏) و دو سه نفر دیگه اولین تجربه شون بوده قابل قبوله.کشش داستان با توجه به مسایل بسیار زیادی که توش مطرح میشه و بازیگران بسیار زیاد سریال قابل قبوله.هر چند که بعضی جاها واقعا سریال خسته کننده به نظر می یاد.در مجموع اگر بخوایم بگم که فرار از زندان رو بهتر دیدم یا لاست رو باید بگم هر کدوم حرف های خوشون رو داشتند.لاست تا حدودی تخیلی بوده و فرار از زندان فضای رئال و داستان رئال داشت.در واقع هر کدوم جایگاه خودشون رو دارند.اما نکته ای که برام جالبه اینه که واقعا من نمی دونم این جماعت ایرانی در سریال "افسانه ی جومونگ " چی دیده بودن که چهار چشمی داشتن دنبالش می کردن !

زمزمه هایی شنیده میشه که قراره فرار از زندان در تلویزیون ایران ( یا همون رسانه ی کودتا ! ) پخش بشه.و قراره البته سریال لاست رو برای پخش شبکه ی خانگی آماده کنن که مسلما هیچ چیزی از سریال لاست در این دوبله باقی نمی مونه.اگر می خواهید سریال لاست را ببینید با زبان اصلیش و اگر به زبان انگلیسی مسلط نیستید با زیر نویس فارسی ببینید و سعی کنید جومونگ و جومونگ ها رو برای همیشه فراموش کنید !

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

متولد ماه مهر

می دونم یه وقتایی دلت برام تنگ میشه / تو خیابونو نگاه می کنی از پشت شیشه
 اونکه از پشت درختا میگذره شاید منم / که دارم تنهایی با یاد تو پرسه می زنم...

***
عزیزم امروز روز تولد توئه و اول به تو و خودم تبریک میگم و جشن میگیرم و دوم به فرشته ها تسلیت میگم چون امروز سالروز جدایی رو با اشک سر میکنن و آخر به تقدیرم آفرین میگم که منو با تو پیوند زد.*تولدت مبارک*

شاید در این بیست سالی که از عمرم گذشت و الان این روزها و سالها منو وارد دهه ی سوم زندگیم کردن هیچ تبریکی به اندازه ی این دو خط پیامکی که برام فرستاده بودن بهم نچسبیده بود
...

معمولا رسمه که آرزوی تولد رو لو نمی دن.دو تا آرزو دارم که اولیش رو میگم.و دومیش هم بین من و کسی که براش آروز می کنم باقی می مونه.
آرزو می کنم فردا صبح که از خواب بیدار شدم ببینم نه جنگی در دنیا وجود داره و نه فقیری.نه ظلمی و نه ستمی .آرزو می کنم فردا صبح که بیدار شدم همه ی مردم عالم خوش بخت باشن...


پی نوشت:

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

7 باور غلط درباره ی روانشناسان

از اینکه مطلب کمی طولانیست عذر می خوام.ولی با توجه به اینکه مطلب مربوط به رشته ی تخصصی خودم هست و از بهترین مقالاتیست که تا حالا درباره ی روانشناسان خوندم ترجیح دادم از تمام مطلب استفاده کنم.امیدوارم از آن استفاده ی کافی را ببرید.

1 - روانشناسان عصباني نمي‌شوند!
در باور فوق، ما به كلمه هيچ وقت برمي‌خوريم كه يك كلمه مطلق است و اين خود اولين نكته منفي درباره اين باور است. چون درباره خصايص رواني و هيجاني انسان‌ها هيچ كلمه مطلقي نمي‌‌توانيم استفاده كنيم، چون انسان موجودي بسيار پيچيده، متفكر و انتخاب‌گراست. ضمن اين كه عصبانيت جزو مكانيزم‌هاي متعادل‌ساز روان‌آدمي است كه توسط خداوند در ذهن انسان‌ها به وديعه نهاده شده است ،چرا كه اگر همين عصبانيت وجود نداشت انسان به مثابه ديگ بخاري بودكه سوپاپ اطمينان نداشت و بنابراين پس از گذشت چندين ساعت از كار اين ديگ بخار ،ما شاهد انفجار اين ديگ مي‌بوديم.
و مهم‌تر از همه اين كه اگر خشم و عصبانيت به هر دليلي ابراز نشوند خود مي‌تواند زمينه‌ساز كينه، نفرت، دشمني و انواع و اقسام بيماري‌هاي رواني و جسماني در آينده شود كه به مراتب بدتر از ابراز خشم به‌وجود آمده در آن موقعيت مشخص است. بنابراين چگونه مي‌توان انتظار داشت كه يك روانشناس كه خود به خوبي از عملكرد اين فعاليت در ذهن و بدن خويش آگاه است خشم خود را فروخورد تا به او مهر تأييد روانشناس زبده را بزنند. در حالي كه او قادر است با مكانيزم‌هاي دفاعي پخته و پيشرفته همچون شوخ‌طبعي باور فوق را به اين شكل اصلاح كند.
روانشناسان هم همچون ديگر مردم عصباني مي‌شوند، اما از شيوه‌هاي سالم براي ابراز آن بهره مي‌گيرند.

2 - خودشان ديوانه‌اند!
اين هم يك باور غلط شايع در ميان مردم است كه به هيچ عنوان علمي و منطقي نيست، چرا كه اگر ما بخواهيم يك حكم كلي در ارتباط با گروهي از مردم بدهيم نيازمند آنيم كه تحقيق علمي در سطحي وسيع انجام دهيم و با انجام روش‌هاي آماري ادعاي فوق را اثبات كنيم.
همانطور كه يك مكانيك اتومبيل هنگامي كه خودرواش در معرض نقص فني احتمالي قرار دارد زودتر از ديگر افراد مطلع مي‌شود اين قاعده در ارتباط با روانشناسان نيز صادق است، چرا كه آنان به دليل آگاهي از بيماري‌هاي رواني بسيار زودتر مطلع شده و به دليل اطلاع از مشكلات پيش آمده احتمالي بر اثر بيماري‌هاي رواني خيلي زودتر به سمت و سوي درمان و حل مشكل خويش روان مي‌شوند.
ما نمي‌توانيم بگوييم چون روانشناسان با بيماران رواني بسياري درگيرند خود نيز قطعاً‌ از اين بيماري‌ها بي‌بهره نخواهند ماند، به همان دليل كه اشخاصي كه در بيمارستان‌ها در بخش مراقبت از بيماران عفوني كار مي‌كنند اگر مراقب خودشان نباشند قطعاً‌ به اين بيماري‌ها مبتلا خواهند شد. بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
روانشناسان هم همچون ديگر مردمان اگر مراقب خود نباشند در معرض بيماري‌هاي رواني قرار دارند.

3 - ما خودمان روانشناسيم
بله اين جمله‌اي است كه كارل راجرز، يكي از روانشناسان بزرگ و پايه‌گذار روانشناسي انسانگرا بر آن معتقد بود. او اعتقاد داشت كه هر كس خودش بهترين درمانگر خويش است اما سئوالي كه پيش مي‌آيد اين است، پس چرا همه روزه تعداد كثيري از مردم به كمك و دخالت روانشناسان نيازمند هستند؟ جواب اين است به همان دليل كه همه ما بالقوه مي‌توانيم به قله دماوند صعود كنيم اما به شرطي كه شخصي نتواند راهنمايي ما را به عهده بگيرد. يعني راه را به ما نشان دهد و تجهيزات لازم را به ما معرفي كند.
براي حل مشكلات شخصي هم ما نياز به كمك يك روانشناس زبده داريم كه نه براي ما بلكه با ما حركت كند تا به حل مشكلاتمان نائل شويم و از همه مهم‌تر اين كه ذهن انسان از3 بخش عمده هشيار، نيمه‌هشيار و ناهشيار تشكيل يافته است كه اگر ما خيلي توانا باشيم حداكثر به نيمه هشيار ذهنمان دسترسي پيدا مي‌‌كنيم كه البته براي حل مشكلات كافي نيست.
بنابر اين نيازمند كمك كسي هستيم كه بتواند به ناهشيار ذهن ما وارد شده و از اين انبار متروكه پرونده‌هاي دردناك بايگاني شده گذشته را بيرون آورده و از نو رسيدگي كند.بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
هيچ كس بيشتر از خود انسان به احوالات خودش آگاه نيست اما بدون كمك يك روانشناس هرگز بدان احوالات دسترسي نخواهد داشت.

4 - روانشناسان حلال مشكلاتند
اين باور، روانشناسان را به جادوگراني مبدل مي‌سازد كه قادرند فكر ما را بخوانند شود، كه اين موضوع به هيچ عنوان صحت ندارد، چرا كه براي شناختن افراد در روانشناسي روش‌هاي گوناگوني همچون مشاهده تجربي يعني در نظر داشتن رفتار افراد بدون آنكه خودشان متوجه باشند، مصاحبه با نزديكان و خويشاوندان ،اجراي آزمون‌هاي رواني همچون پرسشنامه، تست و آزمون‌هاي فرافكني و در نهايت مصاحبه با خود شخص كه از انواع مختلفي برخوردار است در نظر گرفته مي شود.
در نهايت مي‌توان گفت پس از انجام اين آزمايش‌ها و آزمون‌ها شايد با احتياط بتوان گفت از شخص مورد نظر نيمرخ رواني به‌دست آورده‌ايم. كه باز هم در پاره‌اي از موارد بي نقص نخواهد بود. بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
روانشناسان هرگز با يك نگاه نمي‌توانند همه‌چيز را درباره ما بدانند.

5 - نياز به مشورت ندارند
اين هم يك باور غلط ديگر است، چرا كه روانشناسان هم همچون آرايشگران قادر به اصلاح سر خويش نيستند، هرچند كه آرايشگر قابلي باشند. به اين دليل كه مشكلات رواني هميشه صرف نظر از داشتن لايه‌هاي منطقي از لايه‌اي هيجاني نيز برخوردارند، بنابراين با توجه به اصل نيروگذاري رواني (يعني مقدار مشخصي انرژي رواني مي‌توان در ذهن به فعاليتي خاص صرف شود) وقتي بخشي از نيروهاي ذهني ما در هيجانات ما صرف شده است نمي‌توانيم انتظار داشته باشيم كه با آگاهي و اشراف كامل دست به حل مسئله بزنيم، بنابراين، نياز داريم از شخص ديگري كه البته رابطه خويشي و دوستي با ما ندارد كمك بگيريم تا او با صددرصد توان به كمك ما براي حل مسائل بيايد. البته اين قاعده شامل حال تمام افراد مي‌شود؛ چه مشاوران و چه روانشناسان. پس باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
روانشناسان هم نياز به مشورت دارند.

6 - روانشناسان داناي كل هستند
اين باور غلط و غيرمنطقي در بين مردم شايع است. البته متأسفانه اين به دليل ضعف حرفه روانشناسي در ايران است كه اگر شما به اكثر روانشناسان شاغل در ايران مراجعه كنيد قادرند از مشكل شب ادراري كودكتان تا لكنت زبان همسرتان، دعاوي خانوادگي، ترس و اضطراب و وسواس و... همگي آنها را درمان كنند.
در صورتي كه در كشورهاي پيشرفته شايد هر روانشناس حداكثر در 2-3 موضوع مرتبط تخصص دارد و داوطلبانه اعلام مي‌كند كه فقط قادر به حل مشكل ترس و اضطراب شماست، نه به عنوان مثال مشاوره شغلي و تحصيلي هم انجام دهد. ضمن اينكه در باور فوق زندگي كردن واژه‌اي كلي و مصاديق آن وسيع است، بنابراين باور فوق به شكل زير اصلاح مي‌شود.
هر روانشناسي قادر به حل بعضي از مشكلات خاص و مشخص مراجعانش مي‌باشد.

7 - سرنوشت را تغيير مي دهند
اين هم يك باور عجيب ديگر كه اصلاً نمي‌تواند درست باشد. بزرگي مي‌گفت: مراقب افكارت باش چون به حرفهايت بدل مي‌‌شود. مراقب حرفهايت باش چون به اعمالت تبديل مي‌‌شود. مراقب اعمالت باش چون به عادت‌هايت مبدل مي‌شود. مراقب عادت‌هايت باش چون به شخصيت تو تبديل مي‌شود. مراقب شخصيت خود باش چون به سرشت تو تبديل مي‌‌شود و مراقب سرشت خويش باش چون به سرنوشت تو تبديل مي‌‌شود.

فكر مي‌كنم اين بزرگ به‌خوبي حق مطلب را ادا كرده، چرا كه تا انسان‌ها خود نخواهند، به هيچ تغيير پايداري در زندگي‌شان نخواهند رسيد. مگر آنكه دست خويش را در دست راهنمايي دلسوز چون يك روانشناس زبده دهند تا او را از كوره راه‌هاي زندگي به سرمنزل خوشبختي و سعادت رهنمون كند. روانشناسان قادر به پيشگويي و تغيير سرنوشت افراد نيستند مگر با همكاري و مساعدت خود آنها.

منبع:روانشناسان

یک مغالطه ی فلسفی

این سوال مدتیست ذهن منو مشغول کرده:

آیا خداوند می تواند سنگی را خلق کند که نتواند آنرا بردارد؟

چه جوابی به این سوال می توان داد؟



۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

شیخ و فاحشه

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی / هر لحظه به دام دگری پا بستی

گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که می نمایی هستی؟

( دو بیتی منسوب به خیام )

پی نوشت:

امیدوارم به زودی بتونم مطالب قبلیم رو از بلاگفا به اینجا منتقل کنم.و اینکه سعی می کنم مطالب جدید تر رو زود تر به وبلاگم اضافه کنم.کمی با دروس دانشگاه و بحث انتخاب واحد درگیرم.

آدرس وبلاگ قبلیه من در سایت بلاگفا :www.1sami.blogfa.com

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

سامی وارد بلاگر شد !

حضورم دردنیای مجازی عمری دراز دارد.اما وبلاگ نویسی را به طور مداوم از سال 86 شروع کردم.وبلاگ نخست من با نام نهال حیرت دقیقا 365 روز فعال بود و پس از مدتی دوری از فضای اینترنت دوباره در اسفند سال 87 با وبلاگ یک سامی برگشتم.هدفم از ایجاد وبلاگ یک سامی بیشتر ارایه ی مطالب سیاسی بود و امید داشتم میر حسین موسوی رییس جمهور ایران بشود.هر چند که اکنون هم احمدی نژاد را رییس جمهور ایران نمی دانم.به هر حال...هر دو وبلاگ اصلی من ( به طور ضمنی در برخی وبلاگ ها هم فعالیت داشتم ) روی سایت بلاگفا راه اندازی شده بود.حوادث اخیر در انتخابات و بعد از اون روز قدس باعث اصلی آن شد که بلاگفا مدت زیادی از دسترس عموم خارج بشود و به همین خاطر من با اینکه به سرویس های ایرانی علاقمند بودم و از بلاگفا استفاده می کردم بی خیال بلاگفا شدم و به بلاگر رو آوردم.واقعیت اینست که علیرضا شیرازی ، مدیر سایت بلاگفا دستش بسته است.و واقعا انتظار زیادی از ایشان نمی رود.وقتی رییس جمهور مملکت احمدی نژاد بشود تبعات ریز و درشت زیادی خواهد داشت.
در هر صورت از این به بعد مطالب ناقابلم رو روی بلاگر خواهم نوشت و امید دارم که در این نقل مکان خاطرات بد گذشته از بلاگفا فراموش شود و در اینجا روز های خوبی برایم رقم بخورد.

به دوستانی هم که می خواهند به معنای واقعی وبلاگ نویسی کنند و از وبلاگ داری لذت ببرند توصیه می کنم به جای سرویس های ایرانی از سرویس های خارجی همچون بلاگر یا وردپرس استفاده کنند.

دوستدار شما:سامی

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

بلاگفا را چه شده است؟


روز قدس را هم پشت سر گذاشتیم.به نوعی می شود گفت زمستان گذشت و روسیاهیش به ذغال ماند !
از شب قبل از روز قدس و در روز قدس آنهایی که با بلاگفا کار می کنند کاملا با تمام وجود درک کردند که بلاگفا عملا احساسات وبلاگی ما را به سخره گرفته بود و اگر از لفظ غیر ادبی استفاده کنیم عملا بلاگفا دهن کجیه بزرگی به کاربرانش کرد.
خوب یادمان است وقتی موقع انتخابات بود هم چنین معضلی بوجود آمده بود و سایت بلاگفا عملا غیر قابل استفاده شده بود.آن موقع از سوی مدیر سایت بلاگفا یعنی علیرضا شیرازی اعلام شد که  سایت زیر حمله است و دلیل قطعی سرویس هم همین موضوع است ! اما اینکه این حملات از سوی چه کسانی و برای چه انجام میشده و چرا درست بعد از آرامش نسبیی سیاسی بلاگفا درست شد و از آن موقع تا شب پنجشنبه مشکل خاصی نبوده است و درست شب پنج شنبه دوباره سرویس با اشکال مواجه شده است خود جای سوال بزرگیست که باید آقای مدیر سایت پاسخگو باشد.البته ظاهرا باز هم مشکل از سرور ها بوده است !  اما اگر این حرف درست باشد چرا درست روز قبل از روز قدس سرور ها ایراد پیدا کرده اند؟
خب من از آقای شیرازی گله های زیادی دارم.مدیر سایت رو خوب میشناسم وایشون هم  می دونه که در خیلی از زمینه ها از ایشون حمایت کردم و اگر آن حمایت ها را کرده ام نه از روی منت بلکه از سر دلسوزی و دفاع از سرویس ایرانی بوده است.و جالب اینجاست منی که همیشه از بلاگفا حمایت کرده ام و همیشه اعلام کرده بودم که برای آقای شیرازی و بلاگفا احترام قایلم و در بسیاری از تصمیمات حیاتی از ایشان حمایت کرده ام، در روز های اخیر نظراتم ( که سیاسی هم نبوده ) در وبلاگ شخصی ایشان فیلتر شده است !
 سوال من اینجاست که مرز بین دوست و دشمن آقای شیرزای کجاست؟کسی که از روی چاپلوسی از بلاگفا تعریف کند و آنرا گل و بلبل بنامد دوست است و کسی که از سر دلسوزی انتقادی منصفانه انجام داده دشمن است؟ ما میگیم آقای شیرازی محدودیت ها را می فهمیم و می دانیم که هر مدیری ، مدیری دارد.اما این دلیل نمی شود که همه چیز را فدای منافع شخصی بشود.اگر منه کاربر نباشم شما برای چه کسی می خواهید سایت را مدیریت کنید؟اینکه نمیشود تا تقی به توقی می خورد سایت را تعطیل کنیم و بعد هم امیدوار باشیم شرایط خوب بشود و ما کار بکنیم.چرا ما هیچ وقت درسیاست مدیران سایت نمی بینیم و یا کم می بینیم که منافع کاربران در نظر گرفته شود؟.البته به این نکته هم واقفم که با این حرف ها به نوعی خودکشی وبلاگی کرده ام و وبلاگم را ممکن است از دست بدهم.اما نکته ای که برای من اهمیت دارد اینست که باید حرف ها زده شود و جواب ها شنیده شود تا پیشرفتی حاصل شود.وگرنه با فیلتر نظرات ، اول از همه به جمله ی دفاع از آزادی بیانی که خودمان آنرا در منشور بلاگفا نوشته ایم توهین کرده ایم و خودمان را مسخره کرده ایم.
نکته ی آخرم اینکه اگرمدیران ، برای تفریح بلاگفا را ساخته اند که هیچ.اما اگر واقعا بلاگفا را دوست دارند و برای کاربرانش ارزش قایلند، فکری به حال وضعیت بد آن بکنند و خودشان کار سایت را یکسره نکنند.چون با این شرایط واقعا نباید امیدی به آینده ی این سایت داشته باشند.
پی نوشت:
1)    سریال لاست رو هم تا قسمت 103 دیدم . شاید در آینده پستی هم در این باره نوشتم.ولی در مجموع لاست در مقابل سریال فرار از زندان حرفی برای گفتن نداشت.

2 ) این وظیفه ی منه که بخوام شادی عید مسلمین یعنی عید فطر رو با همه تقسیم کنم.و به سهم خودم سعی کردم به همه ی دوستانم از گذشته تا به امروز ، چه با آنهایی که رابطه داشتم و چه با آنهایی که رابطه ندارم عید رو تبریک بگم.به همین خاطر دیشب بالغ بر 30 پیامک با یک مضمون ، به دوستان مختلف ارسال کردم.دوستانی که برداشت های دیگه ای داشتند لطفا برداشت خود رو اصلاح کنند.چون تا حالا کسی با دریافت پیام تبریک "عید فطر" مسخره ی کسی نشده است.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

این نت های آشنا

به صورت ضربتی سریال فرار از زندان رو دیدم و تموم کردم.حقیقتا ارزشش رو داشت و حس میکنم چیزهای بسیار خوبی از سریال یاد گرفتم.نکته ی جالب اینکه آهنگسازی این سریال  به عهده ی آقای رامین جوادی هست که حقیقتا ایرانی ها رو سربلند کرده و حتی به خاطر آهنگسازیه فوق العاده اش در این سریال نامزد جایزه ی" امی " شده است.البته تحسین آهنگسازیه سریال از سوی من قبل از این بود که بفهمم آهنگساز سریال ایرانیست.و حالا این یک افتخار خوب است که یک آهنگساز ایرانی ، آلمانی توانسته برای چنین سریال محبوبی آهنگسازی حرفه ای بکند.
در مجموع حس خوبی بعد از دیدن فرار از زندان پیدا کردم و امیدوارم بتوانیم بینند گان خوبی برای چنین سریال هایی باشیم.در این سریال شاهد طرح مفاهیم گسترده در حوزه های مختلفی از جمله روانشناسی،فلسفه و... بودم و کاملا مشخص بود که روی تک تک شخصیت ها کار روانشناسی شده است و برای این کار ازیک یا چند روانشناس کمک گرفته اند.به خصوص روی شخصیت " تئودور بگ ول - تی بگ " که  در لحظاتی از فیلم با به تصویر کشیدن دوران کودکیه وی ، نویسنده ی مجموعه ادای دینی به بحث روانشناسی کودک و روانشناسی شخصیت کرده است.اشاره به مسایل مربوط به خانواده و اهمیت دادن به خانواده نیز در لحظه لحظه ی سریال به چشم می خورد و کل سریال بر این مفهوم پایه ریزی شده بود" توجه به خانواده "جایی که حتی خلافکارترین آدم ها درگیر مسایل خانوادگی هستند...شاید تعجب می کنید که فرار از زندان چه ربطی به مسایل خانوادگی دارد ما بحث اینجاست که این مفاهیم در واقع عناصر اصلی تشکیل دهنده ی سریال هستند.اما به صورت لایه ای پنهان در فیلم جریان دارند و هیچ وقت مسایل اخلاقی توی ذوق شما نمی زند.
من نقاد فیلم یا سریال نیستم اما فکر کنم می توانم حداقل بیست صفحه برای این سریال نقد بنویسم.اما به همین قدر اکتفا می کنم تا بتونم ذهن نقادانه ی خودم رو ارضا کنم.
پی نوشت:
یک مدت که به طور کامل از فضای نت دور بودم ...دنبال مسایل سیاسی هم نرفتم تا آرامشم رو بیشتر کنم.خوشحالم که مدیون کسی نیستم و آنچه در توانم بوده به وقتش انجام دادم و حالا خیالم از بابت گذشته راحته و حس تنهایی هم نمی کنم.حس می کنم بی نیاز تر از همیشه زندگی می کنم و این آرامشم بیشتر از روی بی نیازیست.

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

فرار از زندان !

ماه رمضان ، همیشه حس خاصی دارد.حس تغییر.یک نوع حس خاصی دارد.این حس دوست داشتنیست.
بعد از ظهر های ماه رمضان همیشه سخت است.گشگی و تشنگی از یک سو و گاها درد بی خوابی که به آن اضافه میشود.امسال برای ان چاره ای اندیشیدم.چطور است با یک سریال 80 قسمتی بعد از ظهر ها را پر کنیم؟ نه اصلا فکر تان به جومونگ منحرف نشود.چون وقتی اسم این سریال می یاد ناخودآگاه حس می کنم کل بدنم کهیر می زند !
منظورم سریال" فرار از زندان " است.این سریال که لقب محبوب ترین سریال دنیا را به دوش می کشد ( سریال "لاست" عنوان پرفروشترین را دارد ) محصول کشور امریکاست و با یکی دو جین از بازیگران حرفه ای به خوبی روایت می شود.موسیقی عالی، ریتم متناسب، کشش فوق العاده،حس شناور شدن در صحنه و غرق شدن در فیلم باعث می شود تا هر روز گاها نزدیک 10 قسمت از سریال را ببینم.یعنی چیزی حدود 400 دقیقه.کلیت داستان این است که شخصی به اتهام ترور برادر معاون رییس جمهور دستگیر و به اعدام توسط صندلی الکتریکی محکوم می شود.برادر وی (مایکل اسکوفیلد ) که از هوش فوق العاده ای برخوردار است برای نجات دادن او یک بانک را می زند و خود را وارد زندان می کند تا بتواند با برادرش از زندان فرار کند.مایکل یک منهدس سازه است و نقشه ی تمام راه های زیر زمینی زندان را بر روی بدنش خالکوبی کرده است...اگر حس می کنید داستان خراب شده  است باید بگویم فقط قسمت اول داستان را برایتان تعریف کردم !خود من هنوز تمامش نکرده ام تا ببینم آخر داستان چه می شود.اما مطمئنم ارزش دارد آدم وقتش را صرف چنین سریالی بکند.اگر فیلم کنستانیتین را دیده باشید حتما شخصیت لوثیفر ( شیطان ) را به یاد دارید.این بازیگر توانمند در نقش "جان آبروزی" در این سریال حضور دارد.همچنین بازیگر نقش "سوکری " همان بازیگریست که در فیلم مکس پین حضور داشته است.
              
دیدن این سریال به جای دیدن سریال های بی سرو ته و بی محتوایی مثل جومونگ بسیار ارجحیت دارد.کافیست سری به کلوپ سر کوچه تان بزنید !
پی نوشت:
بسیاری به من پیشنهاد می دهند سریال لاست را هم ببین.اما واقعیت اینست که دیدن سریال های اینچنینی بسیار وقت گیر است.حالا شاید برای ماه رمضان سال آینده برنامه هایی داشته باشم.اما فعلا باید ببینم مایکل اسکوفیلد با دار و دسته اش چه می خواهد بکند !

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

ما هستیم

می خوام یه سنت شکنی بکنم و در  این پستم رو به مسایل شخصیم بپردازم.خیلی وقته چیزی ننوشتم.سیاست ما رو از تک و تا انداخت.
1 ) حدودا دو هفته مسافرت بودم و به اینترنت دسترسی راحتی نداشتم.حدودا دو روز طول کشید تا به کامپیوترم سرو سامون بدم.پر از ویروس و اینا بود.یه فرصتی ایجاد شد تا دوباره به وبلاگم سری بزنم و یاد روزهای گذشته بیفتم.یاد اون روز هایی که غرق در مسایل سیاسی به حمایت از میر حسین موسوی می پرداختم.در هر صورت هر چه بود رفت و گذشت و آقای موسوی رییس جمهور نشد.من هر چقدر سعی کردم نتونستم به خودم بقبولونم که احمدی نژاد رییس جمهور منتخب ملت ایرانه.به همین خاطر به نظر من ایران تا 4 سال رییس جمهور نداره.چه اشکالی داره 4 سال بدون رییس جمهور باشیم؟
2 ) دوستانی که بی رحمانه به من می تازند و من رو متهم به نامردی، جو زدگی ، و... می کنند بهتره سعی کنن واقع بین باشن.اگر من بنا به دلایلی ارتباطم رو با چند تا از دوستان عزیز قطع کردم حتما برای خودم دلایل محکم و قانع کننده ای داشتم و دلیل نمی بینم که این دلایل شخصی رو یک به یک براشون توضیح بدم.آقای حمید عزیز، من در چه زمنیه ای در چند سال اخیر برای شما کم گذاشتم که حالا بنده رو با صفت ناپسند متکبر و خود خواه خطاب می کنی؟ شما اصلا از شرایط من خبر داری؟ گند کاری های شما با خانوم س- ف رو چه کسی حل کرد؟ بد نیست یادی از گذشته بکنید.
چرا ما همیشه عیب را در طرف مقابلمان می بینیم؟چرا اصلا به خودمان نگاهی نمی اندازیم؟شاید در ما ایرادی باشد که باعث شده کسی از ما دل بکند.رفاقت چندین و چند ساله دلیل نمی شود که ما چشممان را به روی بعضی چیز های حساس ببندیم.من آدمی هستم که روی بعضی از مسایل اخلاقی بسیار حساس هستم.منظورم مسایل جنسی نیست.اتفاقا با این موضوع خیلی راحت کنار می آیم.
من فکر کنم این حق من هست که دوستان خودم رو با معیارهای خودم انتخاب کنم.و اگر هم اشتباهی کرده ام ، جلوی ضرر هر موقع که گرفته شود مسلما منفعت است.دوستانی هم که تعدادشون کم نیست به جای تازیدن به من اول از همه نگاهی به خودشون بیندازند و ببینن آیا خوشون مبرا از گناه و استباهند؟ آیا در خودشون عیبی نمی بینن؟ در این دو هفته متاسفانه دوستان عزیز کم محبتی کردن.اما من روی حرفم هستم و دلیلی برای ادامه رابطه با اونها ندارم.جواب حرمت شکنی هاشون هم با خدا.
3 ) هر کاری به علتی داره.این طور نیست؟آدمی نیستم که بی دلیل کاری بکنم.اگر قرار شده با کسی رابطه ام قطع بشه یعنی قبلا نباید می شده و الان باید میشده.ممکنه موقت باشه.و بنا به شرایط ممکنه همیشگی باشه.آدمی نیستم که به خاطر شغل یا مقام کسی با اون شخص رفاقت کنم.اگر مرام داشته باشه رفیق منه و اگه نداشته باشه حتی اگر رییس جمهورم باشه من براش ارزشی قایل نیستم.
امیدوارم توضیحاتم قانع کننده باشه و سوئ تفاهم ها حل شده باشه.فعلا اینجا هستم و می نویسم.هر چند ممکنه کم باشه ، اما می تونید من رو همینجا پیدا بکنید .

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

اینجا ایرانه...

اینجا ایرانه یه گربه ی هفت هزار ساله / که زنده اس تا وقتی نفت خام داره / اینجا چارفصله ولی تو دل مردمش / فقط برف و زمستون و سرمای تند داره / اینجا آینه ها تو رو به تو نشون نمی دن / ببین گربه منو به کجا کشونده میگم / مردم همه توی رویاهاشون قدم می زنن / تقدیرو واسه همدیگه رقم می زنن / اینجا چوبه ی داره تنبیه انحراف / کشته ی تظاهره معنیه احترام / اینجا آبرو سی دیه تو دست بچه ته / چیزی که دستتو بگیره دست حسرته / اینجا دین من توجیح کثافت کاریه منه / تو یه مجرمی و حکم اسارت دادی به تنت / چی دوس داری بشنوی از این بشر؟ / خواهر روسری سرت کن تا من تحریک نشم / اینجا صف اول نماز پست و مقامه / علم و تجربه رو از بین برده روابط / اینجا ریش بذار یقه ببند کارت رو غلطکه / خنجرو غلاف کن بشو وارد تو مهلکه / اینجا گفتن حقیقتم جواز نداره / اونقد مشکل داری که واست حواس نذاره / اینجا بچه ی ده ساله قمه  به دست / معرض غم زدگی حالا زده به نسلش / اینجا خاک اجداد منه ایرانه من / داره هر روز بازم میشه ویرانه تر/ چرا عادت داری بالا سرت شلاق باشه؟ / وقتی ستاره ای نداره تو شب هات آره / بنویس با خون مردمه بی ستاره / بنویس از جوونی که زندانو پیش رو داره / بنویس عاقبت ماها دربه دریه / اینجا ایرانه گربه ی قلب زمین /  اینجا زندگی نمی کنن ، نفس می کشن / طعم خون برادر رو از هوس میچشن / اینجا مارد بزرگامون قصه نمی گن / آخه بچه ها دیگه ته قصه رسیدن / اینجا منت رو به تلاش ترجیح میدن / سر صندلی تو مترو هم درگیر میشن / اینجا گوشهای مردم شعار پرستن / به هم میگن پیدا نمی کنی تو هارتر از من / آخه تفریح سالم جوونا سیگاریه / دختر رو زمین زدن از روی بیکاریه / اینجا ایرانه و از بالا خوشگله هم / توش که می یای یه چیزایی هست مشکله نگم / اینجا جای بحث های سیاسی فقط تو تاکسیه / مهندس مملکتم پشت  دخل واکسیه / اینجا نابغه هامون همه شون بورسیه تو غربن / نخوان هم  برن مجبورا راضی بشن قلبن / اینجا هر کی واسه خودش میگیره ژست سرباز / حتی پرنده ها هم ندارن حس پرواز / اینجا واسه ی خودش داره هر کی قبله ای / کسی فکر تو نیست تا وقتی زنده ای/ کنار هر راه راست هزار تا بیراهه هستش / آینده ای نداری چون ایران بیماره نسلش / تا بخوای بجنبی پشتی ها زیرت می کنن / خیلی راحت سختی ها پیرت می کنن / چشمای منه بازم میشه از غم خیس / قلمو می ندازم توانی تو دستم نیس / فقط با رفتن راه میشه به جایی رسید / اینجا واسه رسیدن راهی جز رفتن نیست ...
پی نوشتها :
1 ) متن ترانه ای رپ که با توجه به اوضاع پیش اومده صلاح دیدم بنویسم.توصیف خوبی از ایرانه ما میکنه.
2 ) آیا می دانستید حمید رسائی یک ماه قبل گفته است " در انتخابات یک ماه بعد احمدی نژاد 24 میلیون و موسوی 12 میلیون رای می آورد" ؟ و این آقای  حمید رسایی یکی از دوستان نزدیک احمدی نژاد است ؟ آیا می دانستید "تعداد آرای کروبی در انتخابات از تعداد اعضای ستادش کمتر بوده است" ؟ آیا می دانستید "تعداد طرفداران رئیس جمهور 24 میلیونی که جشن پیروزی اش را در میدان ولی عصر تهران گرفتند به پانصد هزار نفر نمی رسید، اما تعداد طرفداران موسوی که 12 میلیون رای آورده بود، سه میلیون نفر بود" ؟ و در نهایت آیا می دانستید "یکی از بزرگترین معجزات این انتخابات این بود که براساس آمارهای وزارت کشور معلوم شد مردم ایران 102 درصد خودشان هستند" ؟!
3 ) تمامیه مطالبی که در بالا در داخل گیومه ذکر شده از سایت روزآنلاین و نوشته ی اخیر سید ابراهیم نبوی استخراج شده است.
4 )حداقل فعلا احمدی نژادرییس جمهور کشور ایران نیست.پس از به کار بردن نام وی با لفظ رییس جمهور جدا خود داری کنید.

۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

چگونه رای بدهیم؟

سرگرمی
این چه سوالیست؟یعنی چه که چگونه رای بدهیم؟خب مثل بقیه می رویم پای صندوق و رای خودمون رو می ندازیم تو صنوق.نه... ! پروسه ی رای دادن به این آسونی ها هم نیست. بعضی ها رای میدن.اما در واقع رای نمی دن.بعضی ها رای میدن.اما مثلا رای میدن.بعضی ها کلا رای نمیدن و می خوان جلوی بقیه رو هم بگیرن !بگذارید یک بار دیگر روش های رای دادن رو مرور کنیم..

اول از همه به مقداری کاندیدا احتیاج داریم که شکر خدا با وجود عدم صلاحیت خیلی ها باز 4 نفر تهش برامون باقی مونده !حالا نوبت انتخاب یکی از این سه نفر است.برای خودم مثال می زنم : چون اصولا اصولگرایی در هر شکل آن محکوم هست پس کاندیداهای اصولگرا میروند خونه ی باباشون.می مونه  مهدی کروبی و میر حسین موسوی.چون اصولا از کروبی دل خوشی نداریم و از لهجه ی عجیب غریب و تنگش نفس هایش خوشمان نمی آید و با توجه به سابقه ی سیاسی ضعیف در دوره ی ششم مجلس شورای اسلامی ترجیح میدهم خیلی زود اعلام کنم میر حسین رو عشق است.میر حسین هم خوشگلتراست و هم  شخصیت سیاسیه قوی داره. بیشینه ی قوی در زمینه  اداره ی کشور در زمان جنگ و همچنین حمایت خاتمی از او باعث شده تا بی توجه به ترک بودنش کاندیدای مورد نظرم میر حسین موسوی باشه.
کسانی که رای میدهند.اما در واقع رای نمی دهند:
اینگونه افراد می روند پای صندوق.بعد برگه ی خود را سفید می اندازند توی صندوق.ولی وقتی آن رای بیرون می آید ناگهان اسم احمدی نژاد بر روی آن نقش می بندد.خب وقتی مسوول انتخابات صادق محصولیست انتظار دارید نام موسوی بیرون بیاید؟چقدر خوش خیالید شماها !
کسانی که برای رای دادن، رای می دهند:
کسانی که می روند پای صندوق.ولی به جای اسم کاندیداهای مورد نظر اسم خود یا دوست دختر و یا خواننده ی محبوب خودشون رو می نویسن  ! اگر میشد آمار رای های باطله را در آورد بیش از بیست درصد آرا میان ترک ها به ابرو گوندش  و ابراهیم تاتلی سس تعلق می گرفت.بین فارس ها معین و امید به نظر از آرای خوبی برخوردارند.شادمهر هم چون چن تا آهنگ جدید خونده می تونه رای خوبی بیاره... ! "شیلا عشق من" و "سکینه دوست دارم" هم وضعیتشون بد نیست...!
کسانی که رای نمی دهند.اما بهتر است رای بدهند:
اینگونه افراد احساس می کنند اگر رای ندهند نظام ایران کلا به هم خواهد ریخت و از مشروعیت خواهد افتاد.و احتمالا ایران بعد از سقوط این حکومت در گل و سنبل به سر خواهد برد و حتما هم ایران آخر آزادی خواهد بود....مهدی بازرگان در اوائل انقلاب گفته بود:"ما از خدا باران خواستیم.سیلی روان کرد..."حالا که بعضی ها سیل می خواهند خدا چه چیزی به آنهاخواهد داد؟من با اصل نظام مشکلی ندارم.اما با این احمدی نژاد و عقاید پوپولیستی اش چرا.مشکل دارم اونم در حد تیم ملی.دار و دسته ی احمدی نژاد باید بره پی کارش.و این پی کار رفتن نه با عدم شرکت در انتخابات بلکه دقیقا با شرکت در اون محقق می شود.ای کسانی که رای نمی دهید.لطفا بیایید رای بدهید.بعدا هم می شود حکومت ایران را از مشروعیت انداخت.فعلا  پایین کشیدن احمدی نژاد از مقام رییس جمهوری واجب تر و حیاتی تره.
کسانی که رای میدهند و رای خوبی هم می دهند:
این دسته از افراد با دقت در برنامه های کاندیداها در انتخابات شرکت می کنند و رای خود را در داخل صندوق ها می اندازند.معمولا اینگونه افراد به موسوی رای می دهند ! چون اگر دقت خوبی کرده باشند لایق تر از موسوی را پیدا نخواهند کرد ! اما در هر صورت بقیه کاندیداها هم محترم هستند و به طرفداراشون احترام می ذاریم.
در نهایت اما مهم ترین مسئله این است که :
لطفا تحت هیچ شرایطی رای خود را به صورت سفید و نانوشته به صندوق نیندازید.چون آن رای یک رای سفید نیست.یک رای به نفع احمدی نژاد است.اینو به جد میگم.چون نمونه های زیادی از این دست به گوشم رسیده.به تمام دوستانی که در انتخابات شرکت می کنند بگید.بین خونواده هاتون و بقیه پخش کنید که تحت هیچ شرایطی رای خودشون رو به صورت سفید داخل صندوق نندازن.حتی اگر شده اسم چن تا جک و جونور رو بنویسن.اما رای خودشون رو سفید نندازن.از تمایمه دوستانی هم که نمی خوان در انتخابات شرکت کنن خواهش می کنم این دفه رو حداقل به خاطر حذف احمدی نژاد برن پای صندوق و نذارن احمدی نژاد دوباره رییس جمهور بشه.حالا دیگه فرصت اشتباه نداریم.ضربه ای که ایران در این 4 سال خورده جبران ناپذیره.اگر بار دیگه این اتفاق تکرار بشه دیگه چیزی از ایران باقی نمی مونه .هر دلیلی برای عدم شرکت در انتخابات دارید لطفا بذارید کنار.فقط این یک بار رو رای بدید تا حداقل احمدی نژاد رییس جمهور نشه.
به امید موفقیت میر حسین موسوی در انتخابات.

۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

تولد

تنم از حادثه خسته / دلم از غصه شکسته / یه مسافر غریبم / راهیه یک راه دورم
ناجی شکسته بالم / که تویی تنها نشستی / ای که واسه خاطر من / دل مردمو شکستی


 پر بغض و گریه بودم / تو رسیدی تا بخندم / واسه پیدا کردن تو / دل به جاده ها می بندم
راهیه یه کوره راهم / کوله بار عشقو بستم / دیگه از خودم بریدم / دیگه از آینه خستم

  تویی کعبه ی وجودم / دور چشمه ی تو گشتم / نکن از دلم گلایه / باید از تو می گذشتم
 می خوام این عشق قشنگو / از نگاهت پس بگیرم /  نمی خوام مثل پرنده /  توی یک قفس بمیرم


 ای نگاه آبی ناز / کاش تو مهربون نبودی/ میون این همه آدم /  تو  یه همزبون نبودی
 لحظه ی گذشتن از تو / آخرین لحظه ی دیدار / واسه تو از تو گذشتم / همینو می گن یه ایثار...

پی نوشت:
تولدت مبارک

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

تصور کنید احمدی نژاد بار دیگر رییس جمهور شود!

اصولا تصور کردن کار سختی نیست.اما اگر قرار باشد تصورات به واقعیات تبدیل شوند اوضاع کمی فرق می کند.برای مثال اینکه من تصور کنم تا 1 ماه دیگر صاحب یک ویلا در تورنتو با یک ماشین کمری می شوم بسیار لذت بخشه.و چه می شود اگر این تصور به واقعیت تبدیل بشه !!اما می تونم این تصور رو هم بکنم که 1 ماه دیگر احمدی نژاد برای 4 سال دیگر رییس جمهور ایران شده است.و چه می شود اگر این تصور به واقعیت تبدیل نشه !در همین زمینه تصور اول را بی خیال میشویم.چون نا معقول به نظر میرسه.اما با توجه به اینکه ما ایرانی ها اصولا غیر قابل پیش بینی هستیم درصد کمی برای تصور دوم ارزش قایل می شویم و به عواقب و نتایج آن می پردازیم.
تصور کنید احمدی نژاد باز هم به مدت4 سال رییس جمهور ایران شده...تصور کن...اگه حتی تصور کردنش سخته...
1 ) آزاد راه تهران شمال به جای آسفالت با سیب زمینی مفروش خواهد شد.ترجیحا از پوره ی سیب زمینی.
2 ) به جای کمک 200 میلیون دلاری همه ی بودجه ی مردم ایران در اختیار حماس ، حزب الله و...قرار می گیرد.اگر آنها دوس داشتند می توانند به ملت ایران هم در این زمینه کمک کنند و مبلغی هم به ایرانی ها بدهند.
3 ) برادر چاوز و نصر الله و ما بقی دوستان به عنوان وزیر نفت و وزیردفاع  و... منصوب خواهند شد.در صورتی که جای خالی باقی ماند از برادر کردان و دوستانش ( مشروط بر اینکه آنها هم در آکسفورد درس خوانده باشند )استفاده خواهد شد.
4 ) برادر مشایی به دلیل علاقه ای که به ملت اسراییل دارند برای ایجاد رابطه و اعلام دوستی به این مملکت فرستاده خواهد شد.ترجیحا در هنگام حضور این برادر بزرگوار، خواهران دینی با دف و نی کتاب تورات را برای تلاوت بر روی سن خواهند آورد.
5 ) رویکرد دولت به جای 360 درجه 720 درجه تغییر خواهد کرد و به همه ی ملت بزرگوار ایران آزای بیان خواهد داده شد.همچنین سعی خواهد شد فضای وبلاگ نویسی در ایران به حالت عادی برگردد و دیگر کسی از وبلاگ نویس ها در زندان نخواهد مرد.ترجیحا میر صیافی را هم دوباره زنده خواهند کرد تا دیگر کدورتی بین وبلاگ نویس ها و دولت (  و احیانا  رهبری ) باقی نماند.
6 ) علاوه بر پرتقال های اسراییلی از دیگر میوه های این کشور هم استفاده خواهد شد.از جمله هندوارنه و... که ازمحصولات این مملکت هستند.ترجیحا خربزه ی اسراییلی بین ملت توزیع نخواهند کرد.چون هر کسی که بخورد مجبور است پای لرزش بنشیند.و این بد است.چون ما نباید وابسته ی مملکت دیگری باشم.
7 ) سعی خواهد شد تحت هیچ شرایطی رییس جمهور وارد محافل ورزشی نشود.تا این فرضیه مطرح نشود که خدای نکرده رییس جمهور دچار نحوست هستند.همچنین سعی خواهد شد در صورتی که تیم ملی ایران باز هم شکست خورد پیامکی مبنی بر اینکه "به دلیل اهمیت نظر افکار عمومی برای رییس جمهور مربی تیم ملی برکنار شد " برای کسی ارسال نشود تا این فرضیه غلط مطرح نشود که خدای ناکرده رییس جمهور در مسایل ورزشی مملکت دخالت می کند.
8 ) چندین دست از کاپشن های معروف برای رییس جمهور تهیه خواهد شد تا دیگر وقتی در یک دیدار رسمی دستهای خود را برای در آغوش کشیدن طرف مقابل باز می کند جر خوردگی زیر کاپشن جهانی نشود.
9 ) عدالت و مهر ورزی به حد اعلای خود رسیده ( منفجر خواهد شد ) و دیگر هیچ شخص زیر هیجده سالی اعدام نخواهد شد.چون قانون به ما اجازه ی اعدام افراد زیر هیجده سال را نمی دهد.ضمن اینکه قبل از اعدام و یا اخراج جاسوسان رییس جمهور حداقل ده بار به سران قوه ی قضاییه دستور خواهد نسبت با آنها عطوفت بیشتری به خرج بدهید و قانون را با  دقت اعمال کنید.
10 ) دست تمامیه مفاسد اقتصادی مملکت رو خواهد شد و رییس جمهور طی یک برنامه ی تلویزیونی اعلام خواهد کرد آقای رفسنجانی و برادران دیگر در راس مفاسد اقتصادی قرار دارند.همچنین اعلام خواهد شد شهرام جزایری که احتمالا به هنگام بستنی فروش بودن آب قاطیه بستنی ها می کرده به اعدام محکوم میشه.چون دلیل محکم تری برای مجرم بودن این فرد پیدا نشده.از طرفی برادر عباسی هم که ظاهرا قصد رشوه دادن به نمایندگان مجلس در مسئله ی کردان داشته است به سمت مشاور رییس جمهور انتخاب خواهد شد.تا با "لو دادن" شیوه های نوین رشوه دادن، برای همیشه این مشکل رانت خواری و رشوه خواری از روی کره ی زمین محو بشه و کل جهان به رهبری محمود احمدی نژاد در گل و سنبل به سر برد.
تصورات دیگری هم متصور هستم.اما امیدوارم هیچ وقت این تصورات به واقیت تبدیل نشه.امیدوارم کسی جز احمدی نژاد رییس جمهو آینده ی ایران بشه.این آرزوی قلبی منه.امیدوارم تصور حذف احمدی نژاد از صحنه ی سیاست به واقعیت تبدیل بشه.
تصور کن...اگه حتی تصور کردنش سخته....
پی نوشت:
دروس دانشگاه فرصت چندانی بهم نمی ده که بتونم بیشتر از این وبلاگ رو به روز کنم.هر چند که همیشه چند تا پست آماده دارم.این پست هم به نظر یک پست احمدی شکن بود ! همچنین قاطعانه اعلام می کنم که طرفدار "میر حسین موسوی" هستم.و امیدوارم رییس جمهور آینده ی ایران میر حسین موسوی و یا حداقل کسی جزمحمود احمدی نژاد باشه.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

سعدی به نیویورک می رود



همه ی ما شعر مشهور سعدی رو که میگه بنی آدم اعضای یکدیگرند ... رو در ذهن داریم.یادمه هفت یا هشت ساله که بودم معلممون این شعر رو برای ما خوند و گفت که این شعر در سر در سازمان ملل که در آمریکاست نوشته شده.من اون زمان نه می دونستم سازمان ملل چیه و نه می دونستم آمریکا چیه؟فقط می دونستم که ما میگیم "مرگ بر آمریکا"  و بعد هم افتخار می کنیم که شعر سعدی در یه جایی از آمریکا نوشته شده ! این افتخار با من بود تا اینکه سال گذشته کامران نجف زاده در سفری که به همراه احمدی نژاد به نیویورک داشت به این موضوع اشاره کرد.خوب یادمه نجف زاده گفت هر چقدر گشتم ندیدم شعر سعدی رو که در سر در این سازمان قرار داده باشند !همین اواخر هم یکی از دوستان گفت که چنین شعری در سر در سازمان ملل وجود نداره !
این موضوع منو یاد یه حکایتی انداخت.میگن یه روزی یه نفر ( شما بگید ملا نصرالدین ) در یه جایی ( لابد اصفهان ! ) از روی بیکاری سر کوچه وای می ایسته و به هر کی نزدیکش میشه میگه : داداش سر کوچه ی بغلی آش میدن ...!خلاصه این یه ساعتی اونجا هر کی رو می بینه میگه داداش سر کوچه ی بغلی آش میدن !بعد از یه ساعت یه نفر نزدیک ملا میشه و میگه " ملا چرا اینجا وایسادی؟ملا میگه چطور مگه؟مرده بر میگرده میگه :بابا سر کوچه بغلی آش میدن.برو زود باش الان تموم میشه ! ملا میگه:عجب کلاهی سرم رفت.این همه به مردم گفتم برن آش بگیرن خودم هنوز اینجا وایسادم.زود برم تا تموم نشده خودمم یه کاسه آش بگیرم !
حکایت سعدی و شعر بنی آدمش هم بی شباهت به این حکایت نیست.یه نفر یه دروغی رو گفته و این دروغ اونقدر همه گیر شده که حتی خود سازنده اش هم باورش شده !در هر صورت امیدوارم اگر کسی سندی برای اثبات وجود این شعردر سردر سازمان ملل در اختیار داره اون رو در اختیار منم قرار بده تا اگر من اشتباه کرده باشم تبدیل به یه حکایت دیگه نشه !
پی نوشت:
من در اینترنت پیگیری کردم.ولی عکسی برای اثبات این موضوع پیدا نکردم.بعضی ها هم از قول بعضی افراد گفته بودن که در داخل تالار یا یه جایی در داخل ساختمان این شعر نوشته شده.حتی اگر این مسئله هم درست باشه باز هم به نظر من کسی نمی تونه با قاطعیت بگه این شعر لزوما متعلق به سعدیه.هر چند که من اگه حداقل یک عکس از این نوشته ببینم شاید تا حدودی قانع بشم.تازه اون هم در شرایطی که مطمئن بشم کسی عکس رو دستکاری نکرده.اگر این موضوع واقعی نباشه به عنوان دروغ سال انتخابش می کنم.البته نمی دونم چه سالی !
(لینک مطلب در بالاترین)

۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

مایلی کهن حیا کن...


من از مایلی کهن خاطره ی خوبی نداشتم .وقتی دوباره در برنامه ی نود به عنوان سرمربی تیم ملی حاضر شد و حرف هاش رو شنیدم تا حدودی نظرم تغییر کرد.احساس کردم مایلی کهن تغییر کرده است.درسته همون لحن مغرضانه ی قبلی در کلامش دیده میشد ولی چیز های مثبتی هم از گفته هاش میشد برداشت کرد.اما با اظهارات اخیرش ( بیانیه بازی ) درباره ی تیم استقلال و امیر قلعه نویی ( من استقلالی نیستم ) احساس کردم مایلی کهن خیلی عوض شده است.و حالا تقریبا اونقدر عوض شده که از شدت عوض شدن عوضی شده.
آقای مایلی کهن شما هم مثل ده نمکی هستید.او هم می گفت عوض شدم.اما همون ده نمکیه عوضی هست که بوده.همون ده نمکیه چماق به دستی که دانشجو ها مزه ی باتومش را خوب به یاد دارند.بله حکایت تو همان حکایت مسعود خودمان است.هر چقدر که ژست تغییر و عوض شدن بگیرید باز هم همان موجودی هستید که بودید.آقای مایلی کهن شما موجودی هستید که خودتان معترف شدید هنوز آدم نشده اید. پس بروید سعی کنید آدم بشوید.هر وقت آدم شدید بیایید تا ببینیم چه خواهد شد.هر چند که بعید می دونم ما اون روز رو ببینیم.
شاید بعضی ها به من خرده بگیرن و بگن چون به مایلی کهن توهین و فحاشی شده بود اون هم باید عکس العمل نشون می داد.من هم موافق سکوت نیستم.اما مگر فقط به مایلی کهن فحاشی شده؟پس بقیه چی؟اونها هم به خاطر فحاشی اومدن و هر لیچاری که خواستن بار طرف مقابل ( در اینجا منظور امیر خان هست ) کردن؟شما که ظرفیت و جنبه نداری برو بشین خونه ات وماهواره ات رو نگاه کن.اینجاس که میگن "قربون برم خدا رو که حق رو به حقدار رسوند"
پی نوشتها:
به حضور قطبی در تیم ملی خوش بینم./ به استقلالی های عزیز هم قهرمان شدن تیمشون رو تبریک میگم.حق به حقدار رسید. / مایلی کهن باز هم دیروز حرف های نا بهنجاری زده.البته از طرفدارهای احمدی نژاد انتظار بیشتری نمیره. /امشب نود دیدینی تره. / در نهایت اما هشدار شدیدی به مایلی کهن میدم که اگر یک بار دیگر اظهار نظرهای غیر مسوولانه انجام بده مطمئنا من هم حد ادب رو نگه نمی دارم و بیانیه ی شماره ی سومی می دم که باید بغلش + 18 نوشته بشه.
(لینک مطلب در بالاترین)

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

خصوصی سازی ام آرزوست؟

 با این صدا وسیمایی که ما داریم ( یا احمدی نژاد رو می بینیم و یا گزارشات آبکی از رشد یک نوع میوه ی پیوندی در دارقوز آباد علیا!) این ره که می رویم اگر به ترکستان هم نباشد لااقل به اطراف آن است ! 
خبر هایی مبنی بر پیگیری مسئله ی ارائه ی مجوز به کانال های خصوصی در صدا وسیما از سوی مجلس به گوش میرسه.ولی من که فکر نکنم این مساله با حقیقت پیوند پیدا کنه.چون اونوقت باید قانون اساسی تغییر بکنه.و این مسئله به این سادگی ها هم نیست. با نفوذ ماهواره به خانه های ایرانی نمیشه انتظار داشت به این سادگی ها مردم با صدا وسیمای ایرانی و سریال های آبگوشتیش آشتی کنن.یک نمونه فقط سریال یوسف پیامبر رو در نظر بگیرید.چقدر جوک و لطیفه درباره سریال ساخته شده؟واقعیت اینست که این سریال به جز مخدوش کردن چهره ی حضرت یوسف ( ع ) کار دیگه ای نکرده.و با توجه به هزینه ی 12 میلیاردی که صرف شاخت این مجموعه شده میشه گفت در نهایت به خوبی هزینه ی بیت المال از بین رفته. از افراد معمولی بگیرید تا حجت الاسلام فاطمی نیا که همین اواخر انتقاداتی رو به این مجموعه وارد کرده بود همشون این سریال رو یک مجموعه ی ضعیف می دونن.
حال فرض کنیم ما به یک شبکه ی خصوصی سفارش ساخت چنین مجموعه ای را بدیم.آیا امکان دارد این هزینه صرف شود و در نهایت چنین کار ضعیفی دستمان بیاید؟مطمئن باشید اگر چنین بودجه ای از جیب یک شبکه ی خصوصی خرج سریالی  بشود کیفیت کار بسیار بهتر از این خواهد شد.این فقط یک مثال کوچک از منافع شبکه خصوصی است.اما من طرف دیگر قضیه رو هم میبینم.فرض کنید مجوز تاسیس کانال خصوصی هم داده شد.فکر می کنید چماق داران اجازه خواهند داد که شبکه ی مورد نظر به راحتی و در آزادی کار خود را انجام دهد؟یه دوره ای برای مطبوعات و روزنامه ها هم مجوز صادرمی شد.اما در سال 80 با فرمان عالی مقامان به سرعت این روزنامه ها توقیف شدند.حال اگر قرار باشد مجوز یک کانال خصوصی صادر بشود و این برخورد ها انجام بشود چه معنی دارد که ما دلمان را به دادن مجوز به کانال خصوصی از طریق مجلس خوش کنیم؟
به نظرم بهتره بشینیم و همون ماهواره رو نگاه کنیم. گاهی هم نیم نگاهی به برنامه هایی مثل " مرد دو هزار چهره" داشته باشیم.

۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

این فوتبال سیاسی

1 ) دیشب در برنامه ی نود حرف های خوبی زده شد.دعوای غیر رسمی عادل فردوسی پور و مایلی کهن شاید حتی جذاب تر از سریال مرد دو هزار چهره بود.اما شاید جالب ترین جاش همون جایی بود که مایلی کهن اشاره کرد بازی کره شمالی رو دیده.و فردوسی پور پرسید چه جوری؟اونوقت مایلی کهن برگشت گفت البته من ماهواره ندارم از طریق همسایه مون می بینم.و عادل دوباره پرسید یعنی چی؟ از خونه ی همسایه سیم کشیدید؟!و مایلی کهن گفت البته بنده با توجه به شغلم می تونم ماهواره داشته باشم ولی  ...خلاصه هر جوری بود قضیه رو ماستمالی کرد رفت پی کارش !
2 ) با هر ضرب و زوری بود مایلی کهن دوباره شد سرمربی تیم ملی.به نظر می رسه باز هم رد پای احمدی نژاد در این قضیه هست...سایت اخبار یاهو همین امروز عکسی از مایلی کهن روی سایتش قرار داد که نشون می داد مایلی کهن در ستاد تبلیغاتی احمدی نژاد بوده.
می نویسم و اینجا حک می کنم.تا فوتبال ما بازیچه ی سیاست مداران مغرض و بی کفایت هست هیچ وقت روی پیشرفت رو نخواهیم کرد.متاسفانه در این کشور حتی آب خوردن هم سیاسی شده.باخت به عربستان را به یاد بیاورید.چقدر توسط عرب ها تحقیر شدیم؟یادتان هست در حین بازی چندین بار جمله ی "علی ولی الله " نشون داده شد؟یادتان هست احمدی نژاد آمده بود برای انتخابات ریاست جمهوری  تبلیغ کند؟و چه اتفاقاتی روی داد و علی دایی کنار گذاشته شد؟
حالم از فوتبال سیاسی به هم می خوره...

۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه

تصادف احمدی نژاد در اتوبان تهران-کرج

ساعتی پیش سایت ایرنا برای دقایقی این خبر عجیب را روی سایت خود قرار داد و اما در عرض چند دقیقه این خبر از صفحه ی اصلی سایت حذف شد.ظاهرا این خبر مربوط به اخبار داخلی (محرمانه ) بوده که به اشتباه روی صفحه ی اصلی قرار گرفته بود.( قبلا چند مورد مشابه این اتفاق ، افتاده بود)
اما طی آخرین گزارش ها از یکی از منابع موثق در سایت ایرنا ساعاتی پیش دکتر محمود احمدی نژاد در مسیر اتوبان تهران- کرج با یک دستگاه تریلی تصادف شدیدی داشته که منجر به کشته شدن پسر وی و زخمی شدن همسر وی شد. اتومبیل احمدی نژاد با وجود اسکورت بیش از 7 ماشین دچار این سانحه شد.همسر ایشان فعلا در بیمارستان امام تهران بستری هستند و اما از شانس بد ما برای احمدی نژاد هیچ مشکل خاصی پیش نیامده است.گفته می شود این افدام به احتمال زیاد از سوی یکی از طرفداران دو آتیشه ی تیم ملی صورت گرفته است.این اقدام در واقع پاسخی به شاهکار های احمدی نژاد در زمینه ی گند زدن به تیم ملی و همچنین اوضاع کل مملکت اعلام شده است...
پی نوشت:
 بزرگی میگه دروغ هر چقدر بزرگتر باشه افراد بیشتری اونو باور می کنن!

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

جاذبه ی معکوس

تابستون امسال (87) سفری به مهاباد
که در آذربایجان غربی قرار داره و غار سهولان - کلمه سهول در زبان محلی
کردی به معنای یخ است ، این غاردر 35 کیلومتریه جاده ی بوکان- مهاباد قرار
داره - که در نزدیکی این شهر قرار داره داشتم.در مسیر غار سهولان (که
انصافا جای دیدنی هست ) منطقه ای هست که این منطقه با عنوان "جاذبه ی
معکوس" مطرح شده.


خب من تا قبل از اینکه به این منطقه سفر کنم اطلاعی از این
موضوع نداشتم.تا اینکه بعد از ظهر یکی از روز های تابستون قرار شد برای
بازدید  از غار به همراه چند تا از فامیل ها راهیه غار سهولان بشیم. دقیقا
یادم نیست ولی شاید حدود 20 تا 25 کیلومتر از مسیر35 کیلومتریه غار رو طی
کرده بودیم که راننده ( که از فامیل هامون بود ) سرعت اتومبیل رو کم کرد و
اشاره کرد در این سرازیری که میبینی جاذبه ی معکوس وجود داره !با شنیدن
این حرف دهانم از تعجب باز موند که جاذبه ی معکوس یعنی چی؟و راننده توضیح
داد وقتی اداره ی راه و ترابری در این مسیر جاده می کشیده متوجه شده که در
قسمتی ازاین زمین جاذبه ی معکوس وجود داره.حتی تابلوی جاذبه ی معکوس هم در
کنار مسیر نصب شده.و بعد با دستش اشاره ای به تابلوی نصب شده در کنار راه
کرد.ازش توضیح خواستم و گفتم از کجا میشه فهمید که این قسمت از زمین واقعا
جاذبه ی معکوس وجود داره؟برای اثبات حرفش ماشین رو از بالای سرازیری خلاص
کرد و بعد از چند ده متری که طی شد با اینکه شیب نسبتا تندی وجود داشت
اتومبیل از حرکت ایستاد!


برای اینکه مطمئن بشید شیب واقعا زیاد بوده و خطای دیدی در
کار نبوده می تونید به عکس هایی که از این منطقه گرفتیم نگاه کنید.دو عکس
که کاملا شیب رو مشخص می کنند.
البته علت این پدیده ظاهرا وجود سنگ هایی با خاصیت مغناطیسی در کوه های
کنار جاده اس که باعث میشه سرعت و شتاب اتومبیل کم بشه و گفته میشه این
پدیده روی اتومبیل های سنگین بیشتر تاثیر می گذاره.


تجربه ی بسیار جالبی برای من بود.اگر سفری به این منطقه و غار
سهولان داشتید حتما به این منطقه هم که در مسیرتون قرار داره توجه کنید.



تقریبا اول سرازیری مورد نظر از اینجا شروع میشه.

و اینجا تابلوی جاذبه ی معکوس دیده میشه.