۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

فرار از زندان !

ماه رمضان ، همیشه حس خاصی دارد.حس تغییر.یک نوع حس خاصی دارد.این حس دوست داشتنیست.
بعد از ظهر های ماه رمضان همیشه سخت است.گشگی و تشنگی از یک سو و گاها درد بی خوابی که به آن اضافه میشود.امسال برای ان چاره ای اندیشیدم.چطور است با یک سریال 80 قسمتی بعد از ظهر ها را پر کنیم؟ نه اصلا فکر تان به جومونگ منحرف نشود.چون وقتی اسم این سریال می یاد ناخودآگاه حس می کنم کل بدنم کهیر می زند !
منظورم سریال" فرار از زندان " است.این سریال که لقب محبوب ترین سریال دنیا را به دوش می کشد ( سریال "لاست" عنوان پرفروشترین را دارد ) محصول کشور امریکاست و با یکی دو جین از بازیگران حرفه ای به خوبی روایت می شود.موسیقی عالی، ریتم متناسب، کشش فوق العاده،حس شناور شدن در صحنه و غرق شدن در فیلم باعث می شود تا هر روز گاها نزدیک 10 قسمت از سریال را ببینم.یعنی چیزی حدود 400 دقیقه.کلیت داستان این است که شخصی به اتهام ترور برادر معاون رییس جمهور دستگیر و به اعدام توسط صندلی الکتریکی محکوم می شود.برادر وی (مایکل اسکوفیلد ) که از هوش فوق العاده ای برخوردار است برای نجات دادن او یک بانک را می زند و خود را وارد زندان می کند تا بتواند با برادرش از زندان فرار کند.مایکل یک منهدس سازه است و نقشه ی تمام راه های زیر زمینی زندان را بر روی بدنش خالکوبی کرده است...اگر حس می کنید داستان خراب شده  است باید بگویم فقط قسمت اول داستان را برایتان تعریف کردم !خود من هنوز تمامش نکرده ام تا ببینم آخر داستان چه می شود.اما مطمئنم ارزش دارد آدم وقتش را صرف چنین سریالی بکند.اگر فیلم کنستانیتین را دیده باشید حتما شخصیت لوثیفر ( شیطان ) را به یاد دارید.این بازیگر توانمند در نقش "جان آبروزی" در این سریال حضور دارد.همچنین بازیگر نقش "سوکری " همان بازیگریست که در فیلم مکس پین حضور داشته است.
              
دیدن این سریال به جای دیدن سریال های بی سرو ته و بی محتوایی مثل جومونگ بسیار ارجحیت دارد.کافیست سری به کلوپ سر کوچه تان بزنید !
پی نوشت:
بسیاری به من پیشنهاد می دهند سریال لاست را هم ببین.اما واقعیت اینست که دیدن سریال های اینچنینی بسیار وقت گیر است.حالا شاید برای ماه رمضان سال آینده برنامه هایی داشته باشم.اما فعلا باید ببینم مایکل اسکوفیلد با دار و دسته اش چه می خواهد بکند !

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

ما هستیم

می خوام یه سنت شکنی بکنم و در  این پستم رو به مسایل شخصیم بپردازم.خیلی وقته چیزی ننوشتم.سیاست ما رو از تک و تا انداخت.
1 ) حدودا دو هفته مسافرت بودم و به اینترنت دسترسی راحتی نداشتم.حدودا دو روز طول کشید تا به کامپیوترم سرو سامون بدم.پر از ویروس و اینا بود.یه فرصتی ایجاد شد تا دوباره به وبلاگم سری بزنم و یاد روزهای گذشته بیفتم.یاد اون روز هایی که غرق در مسایل سیاسی به حمایت از میر حسین موسوی می پرداختم.در هر صورت هر چه بود رفت و گذشت و آقای موسوی رییس جمهور نشد.من هر چقدر سعی کردم نتونستم به خودم بقبولونم که احمدی نژاد رییس جمهور منتخب ملت ایرانه.به همین خاطر به نظر من ایران تا 4 سال رییس جمهور نداره.چه اشکالی داره 4 سال بدون رییس جمهور باشیم؟
2 ) دوستانی که بی رحمانه به من می تازند و من رو متهم به نامردی، جو زدگی ، و... می کنند بهتره سعی کنن واقع بین باشن.اگر من بنا به دلایلی ارتباطم رو با چند تا از دوستان عزیز قطع کردم حتما برای خودم دلایل محکم و قانع کننده ای داشتم و دلیل نمی بینم که این دلایل شخصی رو یک به یک براشون توضیح بدم.آقای حمید عزیز، من در چه زمنیه ای در چند سال اخیر برای شما کم گذاشتم که حالا بنده رو با صفت ناپسند متکبر و خود خواه خطاب می کنی؟ شما اصلا از شرایط من خبر داری؟ گند کاری های شما با خانوم س- ف رو چه کسی حل کرد؟ بد نیست یادی از گذشته بکنید.
چرا ما همیشه عیب را در طرف مقابلمان می بینیم؟چرا اصلا به خودمان نگاهی نمی اندازیم؟شاید در ما ایرادی باشد که باعث شده کسی از ما دل بکند.رفاقت چندین و چند ساله دلیل نمی شود که ما چشممان را به روی بعضی چیز های حساس ببندیم.من آدمی هستم که روی بعضی از مسایل اخلاقی بسیار حساس هستم.منظورم مسایل جنسی نیست.اتفاقا با این موضوع خیلی راحت کنار می آیم.
من فکر کنم این حق من هست که دوستان خودم رو با معیارهای خودم انتخاب کنم.و اگر هم اشتباهی کرده ام ، جلوی ضرر هر موقع که گرفته شود مسلما منفعت است.دوستانی هم که تعدادشون کم نیست به جای تازیدن به من اول از همه نگاهی به خودشون بیندازند و ببینن آیا خوشون مبرا از گناه و استباهند؟ آیا در خودشون عیبی نمی بینن؟ در این دو هفته متاسفانه دوستان عزیز کم محبتی کردن.اما من روی حرفم هستم و دلیلی برای ادامه رابطه با اونها ندارم.جواب حرمت شکنی هاشون هم با خدا.
3 ) هر کاری به علتی داره.این طور نیست؟آدمی نیستم که بی دلیل کاری بکنم.اگر قرار شده با کسی رابطه ام قطع بشه یعنی قبلا نباید می شده و الان باید میشده.ممکنه موقت باشه.و بنا به شرایط ممکنه همیشگی باشه.آدمی نیستم که به خاطر شغل یا مقام کسی با اون شخص رفاقت کنم.اگر مرام داشته باشه رفیق منه و اگه نداشته باشه حتی اگر رییس جمهورم باشه من براش ارزشی قایل نیستم.
امیدوارم توضیحاتم قانع کننده باشه و سوئ تفاهم ها حل شده باشه.فعلا اینجا هستم و می نویسم.هر چند ممکنه کم باشه ، اما می تونید من رو همینجا پیدا بکنید .