۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

7 باور غلط درباره ی روانشناسان

از اینکه مطلب کمی طولانیست عذر می خوام.ولی با توجه به اینکه مطلب مربوط به رشته ی تخصصی خودم هست و از بهترین مقالاتیست که تا حالا درباره ی روانشناسان خوندم ترجیح دادم از تمام مطلب استفاده کنم.امیدوارم از آن استفاده ی کافی را ببرید.

1 - روانشناسان عصباني نمي‌شوند!
در باور فوق، ما به كلمه هيچ وقت برمي‌خوريم كه يك كلمه مطلق است و اين خود اولين نكته منفي درباره اين باور است. چون درباره خصايص رواني و هيجاني انسان‌ها هيچ كلمه مطلقي نمي‌‌توانيم استفاده كنيم، چون انسان موجودي بسيار پيچيده، متفكر و انتخاب‌گراست. ضمن اين كه عصبانيت جزو مكانيزم‌هاي متعادل‌ساز روان‌آدمي است كه توسط خداوند در ذهن انسان‌ها به وديعه نهاده شده است ،چرا كه اگر همين عصبانيت وجود نداشت انسان به مثابه ديگ بخاري بودكه سوپاپ اطمينان نداشت و بنابراين پس از گذشت چندين ساعت از كار اين ديگ بخار ،ما شاهد انفجار اين ديگ مي‌بوديم.
و مهم‌تر از همه اين كه اگر خشم و عصبانيت به هر دليلي ابراز نشوند خود مي‌تواند زمينه‌ساز كينه، نفرت، دشمني و انواع و اقسام بيماري‌هاي رواني و جسماني در آينده شود كه به مراتب بدتر از ابراز خشم به‌وجود آمده در آن موقعيت مشخص است. بنابراين چگونه مي‌توان انتظار داشت كه يك روانشناس كه خود به خوبي از عملكرد اين فعاليت در ذهن و بدن خويش آگاه است خشم خود را فروخورد تا به او مهر تأييد روانشناس زبده را بزنند. در حالي كه او قادر است با مكانيزم‌هاي دفاعي پخته و پيشرفته همچون شوخ‌طبعي باور فوق را به اين شكل اصلاح كند.
روانشناسان هم همچون ديگر مردم عصباني مي‌شوند، اما از شيوه‌هاي سالم براي ابراز آن بهره مي‌گيرند.

2 - خودشان ديوانه‌اند!
اين هم يك باور غلط شايع در ميان مردم است كه به هيچ عنوان علمي و منطقي نيست، چرا كه اگر ما بخواهيم يك حكم كلي در ارتباط با گروهي از مردم بدهيم نيازمند آنيم كه تحقيق علمي در سطحي وسيع انجام دهيم و با انجام روش‌هاي آماري ادعاي فوق را اثبات كنيم.
همانطور كه يك مكانيك اتومبيل هنگامي كه خودرواش در معرض نقص فني احتمالي قرار دارد زودتر از ديگر افراد مطلع مي‌شود اين قاعده در ارتباط با روانشناسان نيز صادق است، چرا كه آنان به دليل آگاهي از بيماري‌هاي رواني بسيار زودتر مطلع شده و به دليل اطلاع از مشكلات پيش آمده احتمالي بر اثر بيماري‌هاي رواني خيلي زودتر به سمت و سوي درمان و حل مشكل خويش روان مي‌شوند.
ما نمي‌توانيم بگوييم چون روانشناسان با بيماران رواني بسياري درگيرند خود نيز قطعاً‌ از اين بيماري‌ها بي‌بهره نخواهند ماند، به همان دليل كه اشخاصي كه در بيمارستان‌ها در بخش مراقبت از بيماران عفوني كار مي‌كنند اگر مراقب خودشان نباشند قطعاً‌ به اين بيماري‌ها مبتلا خواهند شد. بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
روانشناسان هم همچون ديگر مردمان اگر مراقب خود نباشند در معرض بيماري‌هاي رواني قرار دارند.

3 - ما خودمان روانشناسيم
بله اين جمله‌اي است كه كارل راجرز، يكي از روانشناسان بزرگ و پايه‌گذار روانشناسي انسانگرا بر آن معتقد بود. او اعتقاد داشت كه هر كس خودش بهترين درمانگر خويش است اما سئوالي كه پيش مي‌آيد اين است، پس چرا همه روزه تعداد كثيري از مردم به كمك و دخالت روانشناسان نيازمند هستند؟ جواب اين است به همان دليل كه همه ما بالقوه مي‌توانيم به قله دماوند صعود كنيم اما به شرطي كه شخصي نتواند راهنمايي ما را به عهده بگيرد. يعني راه را به ما نشان دهد و تجهيزات لازم را به ما معرفي كند.
براي حل مشكلات شخصي هم ما نياز به كمك يك روانشناس زبده داريم كه نه براي ما بلكه با ما حركت كند تا به حل مشكلاتمان نائل شويم و از همه مهم‌تر اين كه ذهن انسان از3 بخش عمده هشيار، نيمه‌هشيار و ناهشيار تشكيل يافته است كه اگر ما خيلي توانا باشيم حداكثر به نيمه هشيار ذهنمان دسترسي پيدا مي‌‌كنيم كه البته براي حل مشكلات كافي نيست.
بنابر اين نيازمند كمك كسي هستيم كه بتواند به ناهشيار ذهن ما وارد شده و از اين انبار متروكه پرونده‌هاي دردناك بايگاني شده گذشته را بيرون آورده و از نو رسيدگي كند.بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
هيچ كس بيشتر از خود انسان به احوالات خودش آگاه نيست اما بدون كمك يك روانشناس هرگز بدان احوالات دسترسي نخواهد داشت.

4 - روانشناسان حلال مشكلاتند
اين باور، روانشناسان را به جادوگراني مبدل مي‌سازد كه قادرند فكر ما را بخوانند شود، كه اين موضوع به هيچ عنوان صحت ندارد، چرا كه براي شناختن افراد در روانشناسي روش‌هاي گوناگوني همچون مشاهده تجربي يعني در نظر داشتن رفتار افراد بدون آنكه خودشان متوجه باشند، مصاحبه با نزديكان و خويشاوندان ،اجراي آزمون‌هاي رواني همچون پرسشنامه، تست و آزمون‌هاي فرافكني و در نهايت مصاحبه با خود شخص كه از انواع مختلفي برخوردار است در نظر گرفته مي شود.
در نهايت مي‌توان گفت پس از انجام اين آزمايش‌ها و آزمون‌ها شايد با احتياط بتوان گفت از شخص مورد نظر نيمرخ رواني به‌دست آورده‌ايم. كه باز هم در پاره‌اي از موارد بي نقص نخواهد بود. بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
روانشناسان هرگز با يك نگاه نمي‌توانند همه‌چيز را درباره ما بدانند.

5 - نياز به مشورت ندارند
اين هم يك باور غلط ديگر است، چرا كه روانشناسان هم همچون آرايشگران قادر به اصلاح سر خويش نيستند، هرچند كه آرايشگر قابلي باشند. به اين دليل كه مشكلات رواني هميشه صرف نظر از داشتن لايه‌هاي منطقي از لايه‌اي هيجاني نيز برخوردارند، بنابراين با توجه به اصل نيروگذاري رواني (يعني مقدار مشخصي انرژي رواني مي‌توان در ذهن به فعاليتي خاص صرف شود) وقتي بخشي از نيروهاي ذهني ما در هيجانات ما صرف شده است نمي‌توانيم انتظار داشته باشيم كه با آگاهي و اشراف كامل دست به حل مسئله بزنيم، بنابراين، نياز داريم از شخص ديگري كه البته رابطه خويشي و دوستي با ما ندارد كمك بگيريم تا او با صددرصد توان به كمك ما براي حل مسائل بيايد. البته اين قاعده شامل حال تمام افراد مي‌شود؛ چه مشاوران و چه روانشناسان. پس باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
روانشناسان هم نياز به مشورت دارند.

6 - روانشناسان داناي كل هستند
اين باور غلط و غيرمنطقي در بين مردم شايع است. البته متأسفانه اين به دليل ضعف حرفه روانشناسي در ايران است كه اگر شما به اكثر روانشناسان شاغل در ايران مراجعه كنيد قادرند از مشكل شب ادراري كودكتان تا لكنت زبان همسرتان، دعاوي خانوادگي، ترس و اضطراب و وسواس و... همگي آنها را درمان كنند.
در صورتي كه در كشورهاي پيشرفته شايد هر روانشناس حداكثر در 2-3 موضوع مرتبط تخصص دارد و داوطلبانه اعلام مي‌كند كه فقط قادر به حل مشكل ترس و اضطراب شماست، نه به عنوان مثال مشاوره شغلي و تحصيلي هم انجام دهد. ضمن اينكه در باور فوق زندگي كردن واژه‌اي كلي و مصاديق آن وسيع است، بنابراين باور فوق به شكل زير اصلاح مي‌شود.
هر روانشناسي قادر به حل بعضي از مشكلات خاص و مشخص مراجعانش مي‌باشد.

7 - سرنوشت را تغيير مي دهند
اين هم يك باور عجيب ديگر كه اصلاً نمي‌تواند درست باشد. بزرگي مي‌گفت: مراقب افكارت باش چون به حرفهايت بدل مي‌‌شود. مراقب حرفهايت باش چون به اعمالت تبديل مي‌‌شود. مراقب اعمالت باش چون به عادت‌هايت مبدل مي‌شود. مراقب عادت‌هايت باش چون به شخصيت تو تبديل مي‌شود. مراقب شخصيت خود باش چون به سرشت تو تبديل مي‌‌شود و مراقب سرشت خويش باش چون به سرنوشت تو تبديل مي‌‌شود.

فكر مي‌كنم اين بزرگ به‌خوبي حق مطلب را ادا كرده، چرا كه تا انسان‌ها خود نخواهند، به هيچ تغيير پايداري در زندگي‌شان نخواهند رسيد. مگر آنكه دست خويش را در دست راهنمايي دلسوز چون يك روانشناس زبده دهند تا او را از كوره راه‌هاي زندگي به سرمنزل خوشبختي و سعادت رهنمون كند. روانشناسان قادر به پيشگويي و تغيير سرنوشت افراد نيستند مگر با همكاري و مساعدت خود آنها.

منبع:روانشناسان

یک مغالطه ی فلسفی

این سوال مدتیست ذهن منو مشغول کرده:

آیا خداوند می تواند سنگی را خلق کند که نتواند آنرا بردارد؟

چه جوابی به این سوال می توان داد؟



۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

شیخ و فاحشه

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی / هر لحظه به دام دگری پا بستی

گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که می نمایی هستی؟

( دو بیتی منسوب به خیام )

پی نوشت:

امیدوارم به زودی بتونم مطالب قبلیم رو از بلاگفا به اینجا منتقل کنم.و اینکه سعی می کنم مطالب جدید تر رو زود تر به وبلاگم اضافه کنم.کمی با دروس دانشگاه و بحث انتخاب واحد درگیرم.

آدرس وبلاگ قبلیه من در سایت بلاگفا :www.1sami.blogfa.com

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

سامی وارد بلاگر شد !

حضورم دردنیای مجازی عمری دراز دارد.اما وبلاگ نویسی را به طور مداوم از سال 86 شروع کردم.وبلاگ نخست من با نام نهال حیرت دقیقا 365 روز فعال بود و پس از مدتی دوری از فضای اینترنت دوباره در اسفند سال 87 با وبلاگ یک سامی برگشتم.هدفم از ایجاد وبلاگ یک سامی بیشتر ارایه ی مطالب سیاسی بود و امید داشتم میر حسین موسوی رییس جمهور ایران بشود.هر چند که اکنون هم احمدی نژاد را رییس جمهور ایران نمی دانم.به هر حال...هر دو وبلاگ اصلی من ( به طور ضمنی در برخی وبلاگ ها هم فعالیت داشتم ) روی سایت بلاگفا راه اندازی شده بود.حوادث اخیر در انتخابات و بعد از اون روز قدس باعث اصلی آن شد که بلاگفا مدت زیادی از دسترس عموم خارج بشود و به همین خاطر من با اینکه به سرویس های ایرانی علاقمند بودم و از بلاگفا استفاده می کردم بی خیال بلاگفا شدم و به بلاگر رو آوردم.واقعیت اینست که علیرضا شیرازی ، مدیر سایت بلاگفا دستش بسته است.و واقعا انتظار زیادی از ایشان نمی رود.وقتی رییس جمهور مملکت احمدی نژاد بشود تبعات ریز و درشت زیادی خواهد داشت.
در هر صورت از این به بعد مطالب ناقابلم رو روی بلاگر خواهم نوشت و امید دارم که در این نقل مکان خاطرات بد گذشته از بلاگفا فراموش شود و در اینجا روز های خوبی برایم رقم بخورد.

به دوستانی هم که می خواهند به معنای واقعی وبلاگ نویسی کنند و از وبلاگ داری لذت ببرند توصیه می کنم به جای سرویس های ایرانی از سرویس های خارجی همچون بلاگر یا وردپرس استفاده کنند.

دوستدار شما:سامی

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

بلاگفا را چه شده است؟


روز قدس را هم پشت سر گذاشتیم.به نوعی می شود گفت زمستان گذشت و روسیاهیش به ذغال ماند !
از شب قبل از روز قدس و در روز قدس آنهایی که با بلاگفا کار می کنند کاملا با تمام وجود درک کردند که بلاگفا عملا احساسات وبلاگی ما را به سخره گرفته بود و اگر از لفظ غیر ادبی استفاده کنیم عملا بلاگفا دهن کجیه بزرگی به کاربرانش کرد.
خوب یادمان است وقتی موقع انتخابات بود هم چنین معضلی بوجود آمده بود و سایت بلاگفا عملا غیر قابل استفاده شده بود.آن موقع از سوی مدیر سایت بلاگفا یعنی علیرضا شیرازی اعلام شد که  سایت زیر حمله است و دلیل قطعی سرویس هم همین موضوع است ! اما اینکه این حملات از سوی چه کسانی و برای چه انجام میشده و چرا درست بعد از آرامش نسبیی سیاسی بلاگفا درست شد و از آن موقع تا شب پنجشنبه مشکل خاصی نبوده است و درست شب پنج شنبه دوباره سرویس با اشکال مواجه شده است خود جای سوال بزرگیست که باید آقای مدیر سایت پاسخگو باشد.البته ظاهرا باز هم مشکل از سرور ها بوده است !  اما اگر این حرف درست باشد چرا درست روز قبل از روز قدس سرور ها ایراد پیدا کرده اند؟
خب من از آقای شیرازی گله های زیادی دارم.مدیر سایت رو خوب میشناسم وایشون هم  می دونه که در خیلی از زمینه ها از ایشون حمایت کردم و اگر آن حمایت ها را کرده ام نه از روی منت بلکه از سر دلسوزی و دفاع از سرویس ایرانی بوده است.و جالب اینجاست منی که همیشه از بلاگفا حمایت کرده ام و همیشه اعلام کرده بودم که برای آقای شیرازی و بلاگفا احترام قایلم و در بسیاری از تصمیمات حیاتی از ایشان حمایت کرده ام، در روز های اخیر نظراتم ( که سیاسی هم نبوده ) در وبلاگ شخصی ایشان فیلتر شده است !
 سوال من اینجاست که مرز بین دوست و دشمن آقای شیرزای کجاست؟کسی که از روی چاپلوسی از بلاگفا تعریف کند و آنرا گل و بلبل بنامد دوست است و کسی که از سر دلسوزی انتقادی منصفانه انجام داده دشمن است؟ ما میگیم آقای شیرازی محدودیت ها را می فهمیم و می دانیم که هر مدیری ، مدیری دارد.اما این دلیل نمی شود که همه چیز را فدای منافع شخصی بشود.اگر منه کاربر نباشم شما برای چه کسی می خواهید سایت را مدیریت کنید؟اینکه نمیشود تا تقی به توقی می خورد سایت را تعطیل کنیم و بعد هم امیدوار باشیم شرایط خوب بشود و ما کار بکنیم.چرا ما هیچ وقت درسیاست مدیران سایت نمی بینیم و یا کم می بینیم که منافع کاربران در نظر گرفته شود؟.البته به این نکته هم واقفم که با این حرف ها به نوعی خودکشی وبلاگی کرده ام و وبلاگم را ممکن است از دست بدهم.اما نکته ای که برای من اهمیت دارد اینست که باید حرف ها زده شود و جواب ها شنیده شود تا پیشرفتی حاصل شود.وگرنه با فیلتر نظرات ، اول از همه به جمله ی دفاع از آزادی بیانی که خودمان آنرا در منشور بلاگفا نوشته ایم توهین کرده ایم و خودمان را مسخره کرده ایم.
نکته ی آخرم اینکه اگرمدیران ، برای تفریح بلاگفا را ساخته اند که هیچ.اما اگر واقعا بلاگفا را دوست دارند و برای کاربرانش ارزش قایلند، فکری به حال وضعیت بد آن بکنند و خودشان کار سایت را یکسره نکنند.چون با این شرایط واقعا نباید امیدی به آینده ی این سایت داشته باشند.
پی نوشت:
1)    سریال لاست رو هم تا قسمت 103 دیدم . شاید در آینده پستی هم در این باره نوشتم.ولی در مجموع لاست در مقابل سریال فرار از زندان حرفی برای گفتن نداشت.

2 ) این وظیفه ی منه که بخوام شادی عید مسلمین یعنی عید فطر رو با همه تقسیم کنم.و به سهم خودم سعی کردم به همه ی دوستانم از گذشته تا به امروز ، چه با آنهایی که رابطه داشتم و چه با آنهایی که رابطه ندارم عید رو تبریک بگم.به همین خاطر دیشب بالغ بر 30 پیامک با یک مضمون ، به دوستان مختلف ارسال کردم.دوستانی که برداشت های دیگه ای داشتند لطفا برداشت خود رو اصلاح کنند.چون تا حالا کسی با دریافت پیام تبریک "عید فطر" مسخره ی کسی نشده است.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

این نت های آشنا

به صورت ضربتی سریال فرار از زندان رو دیدم و تموم کردم.حقیقتا ارزشش رو داشت و حس میکنم چیزهای بسیار خوبی از سریال یاد گرفتم.نکته ی جالب اینکه آهنگسازی این سریال  به عهده ی آقای رامین جوادی هست که حقیقتا ایرانی ها رو سربلند کرده و حتی به خاطر آهنگسازیه فوق العاده اش در این سریال نامزد جایزه ی" امی " شده است.البته تحسین آهنگسازیه سریال از سوی من قبل از این بود که بفهمم آهنگساز سریال ایرانیست.و حالا این یک افتخار خوب است که یک آهنگساز ایرانی ، آلمانی توانسته برای چنین سریال محبوبی آهنگسازی حرفه ای بکند.
در مجموع حس خوبی بعد از دیدن فرار از زندان پیدا کردم و امیدوارم بتوانیم بینند گان خوبی برای چنین سریال هایی باشیم.در این سریال شاهد طرح مفاهیم گسترده در حوزه های مختلفی از جمله روانشناسی،فلسفه و... بودم و کاملا مشخص بود که روی تک تک شخصیت ها کار روانشناسی شده است و برای این کار ازیک یا چند روانشناس کمک گرفته اند.به خصوص روی شخصیت " تئودور بگ ول - تی بگ " که  در لحظاتی از فیلم با به تصویر کشیدن دوران کودکیه وی ، نویسنده ی مجموعه ادای دینی به بحث روانشناسی کودک و روانشناسی شخصیت کرده است.اشاره به مسایل مربوط به خانواده و اهمیت دادن به خانواده نیز در لحظه لحظه ی سریال به چشم می خورد و کل سریال بر این مفهوم پایه ریزی شده بود" توجه به خانواده "جایی که حتی خلافکارترین آدم ها درگیر مسایل خانوادگی هستند...شاید تعجب می کنید که فرار از زندان چه ربطی به مسایل خانوادگی دارد ما بحث اینجاست که این مفاهیم در واقع عناصر اصلی تشکیل دهنده ی سریال هستند.اما به صورت لایه ای پنهان در فیلم جریان دارند و هیچ وقت مسایل اخلاقی توی ذوق شما نمی زند.
من نقاد فیلم یا سریال نیستم اما فکر کنم می توانم حداقل بیست صفحه برای این سریال نقد بنویسم.اما به همین قدر اکتفا می کنم تا بتونم ذهن نقادانه ی خودم رو ارضا کنم.
پی نوشت:
یک مدت که به طور کامل از فضای نت دور بودم ...دنبال مسایل سیاسی هم نرفتم تا آرامشم رو بیشتر کنم.خوشحالم که مدیون کسی نیستم و آنچه در توانم بوده به وقتش انجام دادم و حالا خیالم از بابت گذشته راحته و حس تنهایی هم نمی کنم.حس می کنم بی نیاز تر از همیشه زندگی می کنم و این آرامشم بیشتر از روی بی نیازیست.