۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

I Love Spain

بچه که بودم یعنی حدود 8-9 سال پیش کاستی داشتیم که توش آهنگهای خارجی و به خصوص گیتار بود.یکی دو تا ترانه بود که من خیلی دوسشون داشتم.اون موقع چیزی از "جیپسی کینگز" نمی دونستم.تا اینکه بزرگتر شدم و کم کم فهمیدم این گروه موسیقی که اولین آلبومش به عنوان پر استقبال ترین آلبوم بین المللی هنوز هم که هنوز هست مطرح است کم کم  دوزاریم افتاد که این گروه با اینکه کولی هستند اما اصالتا اسپانیایی هستند که وارد جنوب فرانسه ( منطقه ای اعیان نشین ) شده اند و فعالیت می کنند.شاید شما هم یادتان باشد که دو سه سال پیش آهنگی در یکی از سریال های ایرانی مطرح شد به نام" آمومیو " که البته اسم صحیحش No Volvere" " بود.این آهنگ گل کرد و من یادمه وقتی بچه بودم با این آهنگها حال میکردم.در حالیکه هنوزم چیز چندانی از متن ترانه ی انها نمی دانم ( اما به زودی دنبال یادگیری زبان اسپانیولی خواهم رفت ) باز هم از شنیدن آهنگ هایشان لذت می برم.واقعا چه راست گفته است که آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند.

دوباره سالهای دور یادم می یاد که وقتی اسم مورینتس یا فرناندو هیرو را در جام جهانی 98 فرانسه می شنیدم حس جالب و علاقه ی عجیبی به اسپانیایی ها پیدا می کردم. نمی دانم اصلا چرا با اینکه چیزی از اسپانیا نمی دانستم اما علاقه ی عجیبی به آن داشتم.سالها گذشت تا اینکه جام جهانی 2010 رسید.قبل از شروع مسابقات همه می دانستند که من طرفدار تیم اسپانیا بودم.نه به خاطر اینکه اسپانیا زیبا و شگفت انگیز بازی می کرد ( که واقعا هم عجیب تیمی بود ) بلکه نسبت به تعلق خاطری که به اسپانیا داشتم دوس داشتم اسپانیا قهرمان شود.و  ژاوی و ویا و اینیستا و بقیه به همراه اختاپس آلمانی ( آقای پل )   گل کاشتند و همه چیز دست به دست هم داد تا علاقه ی من با قهرمانی اسپانیا به اسپانیا بیشتر بشه.شاید باور نکنید اما واقعا شب قهرمانی اسپانیا یکی از بهترین شب های چند سال اخیرم بود .

بر حسب اتفاق امروز دیدم تورهای اسپانیا برای 11 روز چیزی حدود یک میلیون و چهارصد هزار تومان است.فارغ از بحث مالی هنوز معلوم نیست کی می توانم سربازی بروم و برگردم و اینکه آیا روزی خواهد رسید که راحت چند شبی در خیابان های مادرید قدم بزنم ؟

قطعا می دانم که آرزوی من چیز زیادی نیست.و اینکه شیفته ی خارج رفتن نیستم.چرا که اگر بودم باید حتما قبل از اون امریکا یا کشور مشابهی رو انتخاب می کردم.در حالیکه من فقط به خاطر تعلق خاطری که نسبت به مردم اسپانیا دارم دوس دارم از نزدیک این کشور رو ببینم و با فرهنگ و مردم این کشور آشنا بشم.

پی نوشت :

حرف های سیاسی رو بی خیال ، عشق است زندگی.کلا لذت خاصی از زندگی می برم.می دونید مدتیه حسابی مطالعه ام رو زیاد کردم و اینکه کم کم  وارد عرصه ی تئاتر هم میشم و شاید امروز فردا مشارکت در زمینه ی ساخت یک فیلم کوتاه رو هم داشته باشم.به هر حال احساس تلف شدن زندگی رو ندارم و بسیار امیدوارم که کم کم بتونم واقعا یک روانشناس خوب و قابل بشم.شاید باور نکنید ولی من واقعا تا حالا به هر چیز معقولی که خواستم با همت خودم رسیدم و بقیه مسایل رو هم ایمان دارم که دیر یا زود داره اما سوخت و سوز نداره.

شاید حس کنید این پست خیلی اختصاصی و درد دلی شد.اما برای منی که این روز ها کم می نویسم بسیار لذت بخش بود.به خصوص که عنوان مطلب چیزی شبیه به این بود : من عاشق اسپانیا هستم.