بچه که بودم یعنی حدود 8-9 سال پیش کاستی داشتیم که توش آهنگهای خارجی و به خصوص گیتار بود.یکی دو تا ترانه بود که من خیلی دوسشون داشتم.اون موقع چیزی از "جیپسی کینگز" نمی دونستم.تا اینکه بزرگتر شدم و کم کم فهمیدم این گروه موسیقی که اولین آلبومش به عنوان پر استقبال ترین آلبوم بین المللی هنوز هم که هنوز هست مطرح است کم کم دوزاریم افتاد که این گروه با اینکه کولی هستند اما اصالتا اسپانیایی هستند که وارد جنوب فرانسه ( منطقه ای اعیان نشین ) شده اند و فعالیت می کنند.شاید شما هم یادتان باشد که دو سه سال پیش آهنگی در یکی از سریال های ایرانی مطرح شد به نام" آمومیو " که البته اسم صحیحش No Volvere" " بود.این آهنگ گل کرد و من یادمه وقتی بچه بودم با این آهنگها حال میکردم.در حالیکه هنوزم چیز چندانی از متن ترانه ی انها نمی دانم ( اما به زودی دنبال یادگیری زبان اسپانیولی خواهم رفت ) باز هم از شنیدن آهنگ هایشان لذت می برم.واقعا چه راست گفته است که آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند.
دوباره سالهای دور یادم می یاد که وقتی اسم مورینتس یا فرناندو هیرو را در جام جهانی 98 فرانسه می شنیدم حس جالب و علاقه ی عجیبی به اسپانیایی ها پیدا می کردم. نمی دانم اصلا چرا با اینکه چیزی از اسپانیا نمی دانستم اما علاقه ی عجیبی به آن داشتم.سالها گذشت تا اینکه جام جهانی 2010 رسید.قبل از شروع مسابقات همه می دانستند که من طرفدار تیم اسپانیا بودم.نه به خاطر اینکه اسپانیا زیبا و شگفت انگیز بازی می کرد ( که واقعا هم عجیب تیمی بود ) بلکه نسبت به تعلق خاطری که به اسپانیا داشتم دوس داشتم اسپانیا قهرمان شود.و ژاوی و ویا و اینیستا و بقیه به همراه اختاپس آلمانی ( آقای پل ) گل کاشتند و همه چیز دست به دست هم داد تا علاقه ی من با قهرمانی اسپانیا به اسپانیا بیشتر بشه.شاید باور نکنید اما واقعا شب قهرمانی اسپانیا یکی از بهترین شب های چند سال اخیرم بود .
بر حسب اتفاق امروز دیدم تورهای اسپانیا برای 11 روز چیزی حدود یک میلیون و چهارصد هزار تومان است.فارغ از بحث مالی هنوز معلوم نیست کی می توانم سربازی بروم و برگردم و اینکه آیا روزی خواهد رسید که راحت چند شبی در خیابان های مادرید قدم بزنم ؟
قطعا می دانم که آرزوی من چیز زیادی نیست.و اینکه شیفته ی خارج رفتن نیستم.چرا که اگر بودم باید حتما قبل از اون امریکا یا کشور مشابهی رو انتخاب می کردم.در حالیکه من فقط به خاطر تعلق خاطری که نسبت به مردم اسپانیا دارم دوس دارم از نزدیک این کشور رو ببینم و با فرهنگ و مردم این کشور آشنا بشم.
حرف های سیاسی رو بی خیال ، عشق است زندگی.کلا لذت خاصی از زندگی می برم.می دونید مدتیه حسابی مطالعه ام رو زیاد کردم و اینکه کم کم وارد عرصه ی تئاتر هم میشم و شاید امروز فردا مشارکت در زمینه ی ساخت یک فیلم کوتاه رو هم داشته باشم.به هر حال احساس تلف شدن زندگی رو ندارم و بسیار امیدوارم که کم کم بتونم واقعا یک روانشناس خوب و قابل بشم.شاید باور نکنید ولی من واقعا تا حالا به هر چیز معقولی که خواستم با همت خودم رسیدم و بقیه مسایل رو هم ایمان دارم که دیر یا زود داره اما سوخت و سوز نداره.
شاید حس کنید این پست خیلی اختصاصی و درد دلی شد.اما برای منی که این روز ها کم می نویسم بسیار لذت بخش بود.به خصوص که عنوان مطلب چیزی شبیه به این بود : من عاشق اسپانیا هستم.
از مطالبتون خوشم می یاد. احساسی رو که شما به اسپانیا و اون شب خاطره انگیز قهرمانیش دارید دقیقا من 4 سال پیش وقتی تیم و سرزمین محبوبم ایتالیا قهرمان شد داشتم. احساستون و کاملا درک میکنم.و میدونم چقدر لذت بخشه. یه جور احساس اتصاله به اون چیزی که دوسش داری. به هرحال امیدوارم موفق باشید. ایشا الله هم که روانشناس معروفی بشید و توی کارهاتون پیشرفت کنید ولی برای شروع کارتون بهتره روی من کار کنید. میخوام نظرتون و بدونم. من 25 سالمه هدف زندگیم گرفتم مدرک دکتری و استادی دانشگاهه توی کاری هم که الان دارم مدیر بازرگانی میخوام پیشرفت کنم ولی در مورد یه چیزی دودل هستم و میخوام به قطعیت برسم و نگران دیگه نباشم. مطمئنم که به اهدافم میرسم ولی مقوله ازدواج اذیتم میکنه. کیسهای خوبی برای ازدواج دارم ولی شخصا اهل ازدواج کردن نیستم و بلانسبت شما از مردهای ایرانی دل خوشی ندارم. میخوام روی کار و درسم تمرکز کنم ولی میدونید دیگه جامعه ایرانی و دیدگاه ایرانی و سنتی که وقتی دختری از دواج نمیکنه کلی لیبل میچسبونند روش. شما که صاحب نظرید یه حرفی بهم بزنید که دیگه نگران مقوله ازدواج نباشم و کلا از ذهنم خارجش کنم.
پاسخحذفمنتظر نظرتون هستم
درضمن یک وبلاگ دارم که خوشحال میشم یه سری بهش بزنید. و اگه تمایل داشته باشید تبادل لینک هم داشته باشیم.
www.womenomen.mihanblog.com
سارای عزیز.اینکه شما منو در زمینه ی روانشناسی صاحب نظر بدونید در ست مثل اینه که به یه بچه ی چهارم ابتدایی بگید : خب تو که صاحب نظری بگو ببینم می تونی یه اتومبیل طراحی کنی ؟؟ یا به قول خودت از بچه ی 2 ساله بخوای راجع به فیزیک کوانتوم بحث بکنه.
پاسخحذفسارای عزیز من نظر خودم رو به شما در رابطه با ازدواج میگم.اما فقط نظر و برداشت شخصیه خودمه .کما اینکه شما 4 سال بزرگتر از من و قطعا با تجربه تر هستی.
و وقتی من وبلاگت رو مطالعه کردم دیدم چقدر نظرات ما با اینکه من پسرم البته به هم شبیهه.نظراتت راجع به آرایش کردن ، سریال های تلویزیون ایران و...
خب من تمام دغدغه ام اینه که این دخترای ایرانی به خود شناسی برسن و اعتماد به نفس داشته باشن.متاسفانه همین دو سه روز پیش دختری با من تماس گرفته بود و همین مشکل رو داشت.اون دختر یه دوس پسر داشت که می خواست ازش جدا بشه.اونوقت این دختر به شدت گریه می کرد و برای پسر التماس و به طرز وحشتناکی با کلماتی رکیک خودش رو خطاب می کرد و از پسر می خواست که تنهاش نذاره.و من به جای دختر می شکستم.چون ارزش وجودیه خودش رو درک نکرده بود و خودشو ذلیل و علیل تصور می کرد.البته با کمک خدا تونستم کمک خوبی بهش بکنم چون بستر درش وجود داشت.و خیلی خوشحال بودم.
در هر صورت نظر من راجع به ازدواج نکردن شما مثبته.حداقل تا زمانی که احساس نکنید به ازدواج نیاز دارید ازدواج نکردن شما به صلاح خودتونه.ازدواج جزو کوچکی از زندگیه و دخترای ایران به جای اینکه به سازندگی و موفقیت فکر بکنن به این فکر می کنن که کی منو می گیره ؟؟؟ البته اینم قبول دارم که این رویه داره کم کم عوض میشه.
حرف های زیادی برای گفتم وجود داره.اما فعلا حرفام رو با جمله ی قشنگ زیر تموم می کنم.باشد که دخترای ایرانی این جمله رو سر لوحه ی زندگیشون بکنن:
آرزوت رسیدن به کسی نباشه ، بذا همه ی آرزو ها رسیدن به تو باشه.